کتاب مصائب اباعبدالله الحسین و یارانش
عنوان | کتاب مصائب امام حسین و یارانش |
نویسنده | رسانه فرهنگی رمان بوک |
ژانر | مذهبی |
تعداد صفحه | 17 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود کتاب مصائب اباعبدالله الحسین و یارانش اثر رسانه فرهنگی رمان بوک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مصیبت عطش امام حسین (ع)، اعظم مصایب است زیرا جبرئیل هم وقتی برای حضرت آدم(ع) روضه میخواند، به «مصیبت عطش» اشاره میکند. وقتی پروردگار عالم اراده فرمود که توبهی آدم(ع) را قبول نماید، پرده از جلوی چشمش برداشته شد و در ساق عرش اسامی خمسهی آل عبا را دید. حضرت آدم سؤال کرد، ای جبرئیل آنان را چگونه بخوانم؟ گفت بگو: «يا حَمِيدُ بِحَقٍّ مُحمّدٍ يا عَالِيُّ بِحَقَّ عَلى! يا فَاطِرُ بِحَق فَاطِمَة! يا مُحسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ وَمِنكَ الإحسان». ! حضرت آدم سؤال کرد چرا در موقع بردن نام حسین(ع) قلبم شکست و اشکم جاری شد؟!
خلاصه کتاب مصائب امام حسین و یارانش
شب عاشورا امام حسین (ع) تنها از خيمه خود بیرون آمد و برای شناسایی به طرف بیابان رفت و به بررسی بلندی ها و گودال ها وفراز و نشیب های بیابان پرداخت. نافع بن هلال میگوید: من پشت سر امام به راه افتادم (تا اگر از ناحیه دشمن به او آسیب برسد از او دفاع کنم) امام فهمید و به من فرمود: برای چه بیرون آمده ای؟ عرض کردم: از این که تنها بیرون رفتی پریشان شدم چرا که لشکر این طاغوت، درهمین نزدیکی است. امام فرمود: برای بررسی فرازها و گودال های بیابان آمده ام تا هنگام حمله دشمن و حمله ما، میدان و کمین گاه های میدان را بشناسیم.
نافع می گوید: سپس امام بازگشت و دستم را گرفت و فرمود: همان واقع میشود و عده خدا خلاف ناپذیر است!! سپس به من فرمود: «آیا نمیخواهی شبانه بین این دو کوه بروی و جان خود را از این گیر و دار نجات دهی؟» نافع تا این سخن را شنید، روی دو پای امام افتاد و بوسید و با سوز و گداز می گفت: «مادرم به عزایم بنشیند(اگر بروم)! شمشیرم معادل هزاردرهم و اسبم معادل هزار درهم است خداوند افتخار همسویی با تو را به من عطا کرده از تو جدا نگردم تا در راه تو قطعه قطعه شوم.» سپس امام به خيمه زينب(ع) وارد شد. نافع در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد،
شنید زینب به برادرش میگوید: « آیا اصحاب خود را امتحان کرده ای؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند امام فرمود: سوگند به خدا آنها را آزمودم، دیدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتیاق کودک به مادرش، اشتیاق به مرگ دارند. نافع می گوید: وقتی که این سخن را از زینب(ع) شنیدم، گریه کردم و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم. حبیب گفت: «سوگند به خدا ! اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوی دشمن حمله میکردم». گفتم: «من گمان میبرم بانوان حرم با حضرت زینب(ع) اینگونه سخن بگویند …
- انتشار : 23/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403