دانلود رایگان رمان هدیه خداوند اثر mahsaaa
دانلود رمان هدیه خداوند اثر mahsaaa به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
داستان دختری از جنس شیطنت ، دختری نمازخوان و با خدا ، دختری زرنگ و باهوش از جنس نور به نام مرسانا بزرگمهر از یک خانواده پلیسی که طی ماموریتی که بهش میدن با دوست برادرش که هر دوشون پلیسن و همکار هستن آشنا میشه و سرنوشتشون با هم رقم میخوره و …
خلاصه رمان هدیه خداوند
من مرسانا بزرگمهر هستم 25 سالمه، پلیسم یعنی سروان هستم؛ موهام مثه مهیارخرمایی رنگه، چشمام عسلیه، بینی قلمی و لبام رو نمیگم پررو میشین، مهیار هم قلمه یعنی من و مهیار دوقلو هستیم و تنها فرقی که بینمونه اینه چشمای من عسلیه ولی چشمای مهیار آبیه، چشماش مثه چشمای مامانمه ولی چشمای من شبیه چشمای بابامه و همچنین بابامم مثه خودم پلیسه و سرهنگه الان همآمر یکاست، به خاطر مامور یتشه.
اسم بابام سپهره اسم مامانم مهشیده، بابام از آمر یکاس ولی مامانم ایرانیه و تهران زندگی میکنیم؛ دستپختم عالیه به لطف کمکهای مامانم و به کمکهای پدرم از سن 15سالگی تا االن هنرهای رزمی و غیره، همشون رو یاد گرفتم و الان هم که سروان هستم یه درجه دیگه بگیرم میشم سرگرد.
همینجور ی در خیاالتم با شماها حرف میزدم که یه صدای نکرهای به نام صدای مهیار بیشعور که گوشم رو پاره کرد اومد. مهیار: مرسانا، هوی مرسانا با توام، ای بابا باز رفتی تو هپروت مرسانا … من با تمام ر یلکسی: بله داداش از خودم گاوتر.مهیار: گمشو برو مامور یتت خوش بگذره شرت کم!
من: دلت میاد اینجور ی با خواهر مثل دسته گلت حرف میزنی؟! مهیار: دسته گل نیستی دسته خار، خخ حاال برو مراقب خودتم باش حجابتم فراموش نشه … من: چشم داداش منگلم بای. از مهیار خداحافظی کردم رفتم داخل اداره، از اونجا به سمت اتاق سرهنگ به راه …
خیلی چرت و پرت بود
این رمانا چیه میذارید اگر کسیو ندارین بخونه نقد کنه از نظر مخاطب عادی من این کارو انجام میدم چیه این چرت و پرتا
وای چه لوس!!!
این منتخب متن رمان باشه وای به حال بقیه اش