دانلود رایگان رمان مردی حکم می دهد اثر مهلا جعفری
دانلود رمان مردی حکم می دهد اثر مهلا جعفری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روایت جذاب برادرانی که زیر سایهی شیرزنی همچون کوه قد کشیدهاند ، مردانگی میکنند و دم نمیزنند ، اما زندگی گاهی چیزی دیگر میخواهد ، آیا همان نور چشمی مادر میمانند …
خلاصه رمان مردی حکم می دهد
با ناراحتی نگاهش کردم، بازم یادم رفته بود که امیرحسین ز یادی غیرتیه، با همون اخم رفت تو خونه و اصوال از عذرخواهیم خوشش نمیاد، دستای کیان رو شونم نشست و در حالی که من رو با خودش میبرد تو خونه گفت:
به دل نگیر جغله … امیرحسینه دیگه، میشناسیش که … آخه این چه وضعشه؟ این چه القابیه به من میدین، جزغاله، جغله … نذاشت حرفم رو بزنم موهام رو بهم ریخت و رفت سمت اتاقش … حرص نخور، پیر میشی.
با خنده به چشمای قهوهایش که حس پدرم رو در من زنده میکرد، نگاه کردم؛ به این فکر کردم که چهقدر عاشق داداشامم … به کارت عروسی توی دستم هزاره و چند باره نگاه کردم و متنشو دوباره خوندم، غزاله چه طور تونستی؟
چه طور تونستی همچین کار ی کنی؟ نگاهمو تو چهار دیوار ی اتاق سفید و گلبهیم که با یک میز مطالعه کرمی، کمد لباسی به همون رنگ به سادگی اما مرتب پر شده بوده و تختم که به رنگ گلبهی گوشه ی دیگه ای از اتاق مزین شده بود چرخوندم، انقدر حالم گرفته بود که حتی نتونستم خودمو به تخت برسونم.
رو قالیچه کوچیک و فانتزی کرم گلبهیم دراز کشیده بود،1 ماه دیگه که بیاد، باید چی بهش بگیم؟ یادم میاد از سه روز پیش که رفتم پیش غزاله … غزاله؟ تو چیکار کردی؟ چه طور تونستی؟
از من چه توقعی دار ی نازگل؟ بذار منم توضیح بدم … مگه چهقدر منتظر موندی، همش یک ماه دیگه مونده بود …
توجه: در حال پالایش محتوای این مطلب هستیم!