دانلود رایگان رمان روز برفی اثر الناز سلیمانی
دانلود رمان روز برفی اثر الناز سلیمانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آنگه که سیاهی بر وجودت چیره می شود و تصور می کنی راه گریختنی نیست ، آنگه که در چنگال سرد و حریص مرگ ، اسیر می شوی ، اما ناگهان دستی بامهر به سمت تو دراز می شود ، دست خداوند بخشنده و رحیم …
خلاصه رمان روز برفی
از لجم تمام مسیر رو پیاده طی کرده بودم … پاهام هنوز ذق ذق میکرد … بلند شدم و خودم رو تو اینه برانداز کردم … با اون موهای آشفته و اشک های خشک شده رو پهنای صورتم ، شبیه جنگلیا شده بودم … اهی کشیدم و شونه رو برداشتم و موهام رو صاف کردم … رفتم دستشویی اتاقم و آبی به صورتم زدم … خنکای اب کمی از التهاب درونمو کم کرد … اما تا نمیومد اروم نمیشدم … اعجازش به حدی بود که هم درد بود وهم درمون.
به حد مرگ بهش وابسته بودم … از بچگی همین بودم … ازوقتی تونستم مفهوم خانواده رو تشخیص بدم مرتضی یه دایره پررنگ بوده برام … داداش مهربونی که دیوونه وار دوسش داشتم … تنها کسی که همیشه میزبان درد و دل های من بوده … تنها گوش شنوای من … الان هم به خوبی میدونستم که نمیتونم زیاد موضعم رو حفظ کنم و درنهایت تسلیم میشدم.
تسلیم مهربونی مرتضی و بازم مثل همیشه باضعف خودمو تو بغلش مینداختم … این ضعف از ازل با من بوده و شاید مهربونی و مراقبت بیش ازحد مرتضی بهم و وابستگی شدید من بهش این ضعفو به وجود اورده … باصدای کشیده شدن دستگیره و در پی اون دریا گفتن عقب برگشتم اروم از دستشویی اومدم بیرون و روی تختم نشستم … ادبیاتم رو از کیفم دراوردم وبی هدف ورق زدم
یادگاری سوگند روی صفحه اول لبخند به لبم اورد … با دستخط خرچنگ قورباغش نوشته بود “دریا خر خوشگل”… با یاداوری ضایع شدن جلوی بچه های مدرسه لبخندم جاش روبه بغض داد … مرتضی اینجور موقع ها میگفت “دختره لوس ننر … ” صداش از پشت در میومد” دریا؟ … عزیزم؟ … دریای من؟ … درو باز کن کارت دارم …
توجه: در حال پالایش محتوای این مطلب هستیم!