رمان تیمارستان متروکه اثر دن پابلوکی
رمان تیمارستان متروکه اثر دن پابلوکی رمان تیمارستان متروکه اثر دن پابلوکی

رمان تیمارستان متروکه اثر دن پابلوکی

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان تیمارستان متروکه
نویسنده
دن پابلوکی
ژانر
ماجراجویی، معمایی، ترسناک، عاشقانه
ملیت
ایرانی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
179 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان تیمارستان متروکه اثر دن پابلوکی' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان تیمارستان متروکه اثر دن پابلوکی (نسخه PDF بدون سانسور)

شناسنامه اثر: رمان تیمارستان متروکه نوشته دن پابلکی - ترجمه فارسی - انتشار: آبان ماه - تعداد صفحات: 179 صفحه

معرفی رمان تیمارستان متروکه اثر دن پابلکی

رمان تیمارستان متروکه (The Ghost of Graylock) نوشته دن پابلوکی، داستان نوجوانی به نام نیل کیدی را روایت می‌کند که به همراه خانواده‌اش به شهر اسرارآمیز هدسون نقل مکان می‌کند. نیل پابه‌پای کشف رمز و رازهای این شهر، با شایعات ترسناکی درباره تیمارستان قدیمی گری‌لاکهال مواجه می‌شود؛ مکانی که سال‌ها قبل شاهد مرگ‌های مرموز بیماران بوده و اکنون ارواح قربانیان در آن پرسه می‌زنند. این رمان مهیج که ترکیبی از ژانرهای معمایی، ترسناک و نوجوان است، مخاطب را به عمق یک ماجراجویی نفس‌گیر می‌کشاند.

خلاصه داستان رمان تیمارستان متروکه دن پابلوکی

بری با همان تی‌شرت آبی و شلوارک ساده‌ای که هنگام ترک خانه عمه‌ها پوشیده بود، در اتاق تاریک ایستاده بود. نیل در نگاه اول او را شناخت، اما چیزی در وضعیت دوستش عجیب به نظر می‌رسید. چرا بری به صدای او پاسخی نمی‌داد؟ نیل آهسته نامش را صدا زد: «بری...»

هیچ حرکتی. حتی وقتی بار دوم با صدای بلندتر تکرار کرد، بری همچون مجسمه‌ای بی‌روح ثابت مانده بود. این سکوت مرموز نیل را به یاد رفتارهای عجیب مادرش انداخت. حالا علاوه بر نگرانی از شبح‌های احتمالی تیمارستان، باید نگران بهترین دوستش هم باشد.

نیل قدم به داخل اتاق گذاشت. فضا به طرز غیرعادی تنگ و خفقان‌آور بود، طوری که انگار دیوارها به آرامی به سویش می‌خزیدند. با احتیاط دستش را روی شانه بری گذاشت، اما پاسخ نگرفت.

بری با صدایی گنگ و خواب‌آلود زیر لب زمزمه کرد: «این اتاق... یه جوریه...» همزمان چراغ‌قوه نیل شروع به چشمک زدن کرد. سایه‌ها از دیوارها جدا شده و دوباره به جای اول بازگشتند. بری بالاخره به آرامی برگشت و به چشمان نیل خیره شد. نگاهش تهی و نامتمرکز بود، گویی در جستجوی چیزی در اعماق وجود نیل است. پس از چند ثانیه مکث طولانی، چشمانش برگشت و گفت: «باید وسلی و اریک را پیدا کنیم...»

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صادق هدایت