دانلود رایگان کتاب آدم کش ها اثر ارنست همینگوی
دانلود کتاب آدم کش ها اثر ارنست همینگوی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان معروف آدم کش ها در یک غذاخوری معمولی اتفاقی میافتد، ارنست همینگوی با گزینش تصویر کوچکی از جامعه سعی میکند فاجعۀ یک جامعۀ بزرگ را در برابر دید ما ترسیم کندو این فضای کوچک بیآنکه خط و ربط آشکاری از آن در متن نمایان باشد، تعمیم داده میشود به کل جامعۀ پهناور آمریکا در دهههای نخستین قرن میلادی گذشته! در فضای محدود این داستان قرار است یک جنایت واقع شود، یک جنایت سازمان یافته، شرورانهترین نوع جنایت، در واقع کشتن آدمها، حتی یک آدم دمِ مرگ، با نقشه قبلی به مراتب وحشیانهتر و ددمنشانهتر از آن است که یک زنجیر پاره کرده ناگهان مسلسلی در دست بگیرد و رو به مردم آتش کند …
خلاصه کتاب آدم کش ها
در آشپزخانه باز شد و آشپز سیاه پوست بیرون آمد. پرسید: “خبریه؟” دو مرد جلوی پیشخان نگاهی به او انداختند. اَل گفت: خیله خب کاکا سیاه از جات جُم نخور. سم سیاه پوست که پیشبند تنش بود به دو مردی که جلوی پیشخان نشسته بودند نگاهی انداخت اَل از جایش بلند شد. اَل گفت: “با این کاکا سیا و زبل خان میرم اون پشت تو آشپرخونه برو. آشپزخونه کاکاسیا! تو هم راه بیفت زبل خان” مرد کوچک اندام پشت سر نیک و سم آشپز راه افتاد. در را پشت سرش بست. مردی که اسمش مکس بود جلوی پیشخان رو
به روی جورج نشست. نگاهش به جورج نبود به آینه ای بود که دیوار پشت پیشخان را پوشانده بود. هنری قبلا میخانه بوده و بعد به یک سالن غذاخوری تبدیل شده است مکس در حالی که نگاهش به آینه بود گفت “خب بچه زرنگ چرا لالمونی گرفتی؟” “این کارا واسه چیه؟” مکس گفت: “اینجا رو باش آل! بچه زرنگ می خواد بدونه اینکارا واس چیه.” صدای اَل از آشپزخانه میآمد “حالیش کن خب.” خیال میکنی و اس چیه؟” “نمیدونم.” “خودمونیم چی تو سرت وول میخوره؟” مکس تمام مدت نگاهش به آینه بود. “نمیخوام ازش
حرف بزنم”. “گوش کن آل بچه زرنگه میگه نمیخواد رو کنه چی تو سرشه” صدای اَل از آشپزخانه آمد: “خیله خب دیگه صداتون تا اینجا میاد.” با قرار دادن بطری سس گوجه فرنگی زیر دریچه ای را که ظرف و ظروف را از آن به داخل آشپزخانه منتقل میکردند آن را باز نگه داشته بود. اَل از داخل آشپزخانه به جورج گفت: “گوش کن زبل خان تو برو یه کم اونورتر کنار بار وایسا مکس مکس تو هم یکم برو سمت چپ!” به عکاسی میماند که جای آدمهای درون قاب دوربینش را برای عکسی دسته جمعی تنظیم میکرد. مکس گفت …