کتاب از پا نیفتاده

عنوانکتاب از پا نیفتاده
نویسندهارنست همینگوی
ژانرداستان کوتاه، داستان خارجی
تعداد صفحه120
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب از پا نیفتاده اثر ارنست همینگوی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

این کتاب مجموعه یازده داستان کوتاه از ارنست همینگوی هست. داستان اول، یعنی از پا نیفتاده و پنجاه تا هزاری، از نظر توجه به جزئیات فنی به پیرمرد و دریا شباهت دارند، اولی در مورد گاوبازی و دومی در مورد بوکس؛ برای همین خواننده‌ ممکن است تصور درستی از برخی قسمت ها نداشته باشد. در نگاه اول، زبان همینگوی بسیار ساده و زود فهم بنظر می‌رسد. همین سبب می‌شود که هرکس بخواهد آن را ترجمه کند. اما این ترجمه‌ها اغلب از عطر و بوی همینگوی خالی‌است، چرا که آن ایهام و ابهامی که در پس سادگی روایت است، در ترجمه از دست می‌رود …

خلاصه کتاب از پا نیفتاده

باران تندی می‌بارید که به حومه جنوا رسیدیم. پشت ترامواها و کامیون ها آهسته هم که راه می‌ رفتیم آب گل آلود به پیاده روها پاشیده میشدو مردم همین که ماشینی را می‌دیدند به درگاه خانه ها می‌رفتند. در سن پیردارنا منطقه‌ی صنعتی بیرون جنوا، خیابان پهن دو طرفه‌‌ای بود و ما از وسط خیابان می‌رفتیم که گل ها را به روی مردمی که از سرکار به خانه هاشان می‌ رفتند نباشیم. مدیترانه در سمت چپمان بود. دریای بزرگ خروشانی بود و موجها از هم می‌پاشید و بادی که از آن سو می‌آمد به ماشین می‌خورد. آب قهوه ای،

رنگ دریا را از میان می‌برد و همین که موج ها از بادی که از آن سوی جاده می‌آمد، در هم می‌‌شکست روشنی به میان آب زرد رنگ باز می‌گشت. کامیونی به سرعت از کنارمان گذشت و لایه ای از گل را به روی شیشه‌ی جلو و رادیاتور پاشید. میله‌ خودکار پائین و بالا رفت و شیشه را پاک کرد. در ستری ماندیم و غذا خوردیم. رستوران گرم نبود و ما کلاهمان را بر نداشتیم و پالتومان را نکندیم. از پنجره ماشین را در بیرون می‌ دیدیم پوشیده از گل بود و جلوی چند تا قایق که کنار دریا بسته شده بود مانده بود. توی رستوران بخار را

که از دهان بیرون می‌آمد میشد دید. پاستا آسکیوتا خوب بود. نوشیدنی مزه‌ بدی می‌داد توی آن آب ریختیم. بعد پیشخدمت گوشت خوک و سیب زمینی سرخ کرده آورد. مرد و زنی که رستوران نشسته بودند مرد میان سال بود و زن جوان و سیاه پوشیده بود. در تمام طول غذا زن بخار دهانش را در هوای سرد رستوران فوت می‌کرد و نگاهش می‌کرد و سرش را تکان می‌داد. بی آنکه حرفی بزنند غذا می خوردند و دست مرد زیر میز بود، زن قشنگ بود و هر دو غم زده می‌‌نمودند يك كوله پشتی هم داشتند روزنامه داشتیم و …

دانلود کتاب از پا نیفتاده
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب از پا نیفتاده
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها