کتاب برف سیاه
عنوان | رمان برف سیاه |
نویسنده | میخاییل بولگاکف |
ژانر | ادبیات داستانی، طنز |
تعداد صفحه | 238 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب برف سیاه به نویسندگی میخاییل بولگاکف به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب برف سیاه خواننده را به دنیای پررنج و استیصال یک هنرمند روانه میکند؛ دنیایی که با انبوهی از تناقض و محرومیتها پوشیده شده و راه نفس را بر روح آزاد یک نویسنده بسته است. مقصود بولگاکف، شخصیت اصل این داستان، در آستانهی شکست و ناکامی بزرگی در زندگیاش قرار گرفته و دیگر نایی برای ادامه دادن ندارد. اما یک نامهی غیرمنتظره، مسیر زندگی این قهرمان خسته را به سمتوسوی دیگری روانه میکند …
خلاصه کتاب برف سیاه
“رخدادهای غیر عادی” دزدیدن کار ساده ای است اما پس دادن مال دزدی سخت است. براونینگ را با غلاف چرمی اش در جیب گذاشتم و به آپارتمان دوستم رفتم. صدای دوستم را از پشت در شنیدم که میگفت: مادر! کی آمده بود خانه؟ قلبم از جا کنده شد مادر پیرش با صدای خفهای پاسخ داد: لوله کش. پالتویم را که در میآوردم، پرسیدم: چیزی شده؟ دوستم نگاهی به دور و برش انداخت و نجوا کنان گفت: هفت تیرم را کش رفتهاند پدر سوختهها! گفتم: نه بابا جدی؟ مادر پیرش چهار دست و پا میخزید گوشه و کنار آپارتمان کوچک را زیر و رو میکرد و توی سبد را می گشت.
-ول کن مادر این همه دنبالش نگرد. با خوشرویی پرسیدم: امروز اتفاق افتاده؟ اشتباه میکرد هفت تیر دیروز غیبش زده بود اما به علت نامعلومی او فکر میکرد که شب پیش آن را روی میز دیده است. -کی اینجا بود؟ دوستم فریاد زد: لوله کش. پیرزن با کمرویی گفت: پارفیون عزیز به اتاق کارت که نرفته یکراست رفت سراغ شیر آب. -آه مادر! مادر! -دیگر کسی نیامده بود؟ دیروز چطور؟ -دیروز هم کسی نیامده بود؛ فقط تو آمده بودی ناگهان به صورتم خیره شد. با وقار گفتم: ببخشید، دیگر چه! دوستم فریاد زد: امان از دست شما روشنفکرها چه زود به شما بر می خورد!
منظورم این نبود که تو بلندش کرده ای بعد رفتیم ببینیم لوله کش کدام شیر را درست کرده در این میان مادرش ادای لوله کش را در آورد و حتی صدایش را تقلید کرد. این طور آمد تو گفت صبح به خیر، کلاهش را آویزان کرد و رفت. -کجا رفت؟ پیر زن به تقلید از لوله کش به آشپزخانه رفت و دوستم در پی او شتافت. حرکتی کردم که انگار دنبال او میروم اما در عوض یک راست به اتاق کار رفتم و هفت تیر را به جای آنکه در کشو چپ میز بگذارم در کشو راست گذاشتم و به آشپزخانه باز گشتم به اتاق که برگشتم با همدردی پرسیدم معمولاً کجا میگذاریش؟ دوستم کشو چپ را گشود …
- انتشار : 09/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403