کتاب چشمهای سیمونه
عنوان | کتاب چشمهای سیمونه |
نویسنده | گراتزیا دلدا |
ژانر | ادبیات کلاسیک، داستانی |
تعداد صفحه | 256 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب چشمهای سیمونه اثر گراتزیا دلدا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این داستان، روایت دختر اربابی است به نام «ماریانا سیرکا» که وارث ثروت عموی خود شده است و پس از ملاقات با خدمتکار قدیمی خود «سیمونه سوله» دلباختهی او میشود …
خلاصه کتاب چشمهای سیمونه
ماریانا در تاریکی در اتاق کوچک خود که سرشار از عطر جنگل بود، سعی داشت بخوابد. سیمونه را بار دیگر میدید که چگونه مشتی خاک از زمین بر می دارد و بعد قد راست میکند و بر او و سایر چیزها غالب میشود. آری، او این چنین از سرنوشت نامعین خدمتکاری خود قد راست کرده بود تا برای خود ارباب شود تبدیل به مردی شود که باید از او هراس داشت. او را میدید که چگونه از بالا سر با چشمانی زیبا و در حال وحشت انگیز نگاهش میکند، شاید اگر تنها بودند، چون عين طعمه ای میبلعیدش. به هر حال، گرچه مچ دستش هنوز از فشار انگشتان او میسوخت،
ماریانا ارباب بودو اطمینان داشت با یک نگاه خلع سلاحش میکند سالهای سال پیش را به خاطر میآورد که سیمونه چوپان گله روستاییان عمویش بود لاغر قد بلند زیتونی رنگ و ساکت با صورتی که همیشه کمی به سمت راست تمایل داشت انگار در افکار مشوش خود غوطهور باشد گاه سر خود را تکان میداد و چشمان درخشانش را به اطراف میچرخاند. یکشنبهها مادرش به خانه اربابها می رفت تا از او خبری بگیرد. درست مثل بچه ای که در شبانه روزی باشد. بله، او خوش رفتار بود. مورد اطمینان بود، اهل کار بود، طرفهای عید پاک برای تهیه و تدارک عید میآمد و
کریسمس ارباب خود را برای رفتن به نماز نیمه شب همراهی میکرد هرگز به زنها نگاهی نمیانداخت اهل هیچی نبود. عادات بد نداشت هرگز به ماریانا کوچک ترین بی احترامی نکرده بود. و بعد، یک روز از آغل ناپدید شد و دیگر باز نگشت. خانوادهاش، ماهها انگار مرده باشد برایش اشک ریختند. ابتدا همه حدس میزدند که او شاهد عمل خلافی بوده است و خلافکاران از بیم شهادت دادنش، او را کشته اند و جسدش را مخفی کرده اند. فقط مادر او بود که با سماجت گاه به سراغ ماریانا میآمد و جویای خبری میشد انگار هنوز در آغل او چوپان باشد. مادرش، گاه ظاهر عجیبی داشت …
- انتشار : 14/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403