کتاب در خانهی خانم سن
عنوان | کتاب در خانهی خانم سن |
نویسنده | جومپا لاهیری |
ژانر | ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 31 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود کتاب در خانهی خانم سن اثر جومپا لاهیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
«خانهی خانم سن» قصهی دختری یازدهساله است که بعد از مدرسه به خانهی خانم سن میرود. مراقبت خانم سن از الیوت، پای دخترک را به دنیای رنگارنگ زن و البته خاطرات او باز میکند …
خلاصه کتاب در خانهی خانم سن
خانم من هر روز عصر جلوی باغچهای که پر از درختهای کاج بود و درست کنار خیابان اصلی منتظر اتوبوس مدرسه میایستاد تا الیوت همراه دو سه دانش آموز دیگری که در آن منطقه ساکن بودند، از آن پیاده شود. الیوت همیشه حس میکرد خانم سن مدت زیادی است که آنجا ایستاده و انگار مشتاق دیدن کسی است که سالها از او دور بوده. نسیم موهای خانم سن را پراکنده میکرد و شنگرف تازه، روی فرق سرش برق میزد. عینک آفتابی سرمهای رنگش کمی برای صورتش بزرگ بود؛ و ساریاش که هر روز طرح و رنگش عوض میشد، زیر کت چهار فصل پیچاریاش موج میخورد. میوههای بلوط و کرم پروانهها روی آسفالت را خال خال کرده بودند. آسفالت دور تا دور چند ساختمان
آجری یک شکل را در بر گرفته بود. وقتی از ایستگاه اتوبوس به راه میافتادند، خانم سن از جیبش یک کیف کوچک در میآورد و چند پر پرتقال یا کمی بادام زمینی شور که تازه پوستشان را کنده بود، به اليوت میداد. بعد به طرف پارکینگ میرفتند و سوار اتومبیل آقای سن میشدند که چهار در بود و زرد رنگ با صندلیهایی وینیلی و یک رادیوی ای ام با دکمههای کرومی. روی لبهی صندلی عقب یک دستمال کاغذی و یک کاردک یخ بود. خانم سن هر روز بیست دقیقه تمرین رانندگی میکرد. میگفت میترسد البوت را در خانه تنها بگذارد؛ اما الیوت میدانست واقعیت این است که خانم سن میخواهد هنگام تمرین او در کنارش باشد، چون از صدای غرش موتور ماشین میترسد.
حتی وقتی دمپاییاش را روی پدال گاز فشار میداد و ماشین گاز میخورد با دست گوشهایش را میگرفت تا صدای آن را نشنود. -آقای سن میگوید وقتی گواهینامهام را بگیرم، همه چیز رو به راه میشود. تو چی فکر میکنی الیوت؟ همه چیز رو به راه میشود؟ البوت میگفت: آن وقت دیگر میتوانید به خیلی جاها بروید؛ هرجایی که دلتان بخواهد. -میتوانم تا کلکته رانندگی کنم؟ تا آنجا چقدر طول میکشد، الیوت؟ ده هزار مایل با سرعت پنجاه مایل در ساعت؟ اليوت نمیتوانست حساب کند. خانم سن را نگاه میکرد که عینک آفتابیاش را روی سرش میگذاشت صندلی راننده و آینهی عقب را تنظیم میکرد. بعد پیچ رادیو را میپیچاند و آن را روی کانال موسیقی کلاسیک تنظیم میکرد. یک روز …
- انتشار : 28/10/1403
- به روز رسانی : 29/10/1403