کتاب داشتن و نداشتن

عنوانکتاب داشتن و نداشتن
نویسندهارنست همینگوی
ژانرداستان خارجی
تعداد صفحه210
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب داشتن و نداشتن اثر ارنست همینگوی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ناخدای قایق ماهیگیری به نام هری مورگان در فلوریدا است، هری ذاتا شخصیت خوبی دارد که به خاطر شرایط سخت اقتصادی خارج از کنترل او هستند، مجبور به ورود به بازار سیاه و جابه جا کردن کالای قاچاق بین کوبا و فلوریدا شده است! یکی از مشتریان ثروتمند هری، دستمزد یک سفر ماهیگیری سه هفته ای را به او پرداخت نکرده و او را در شرایط بسیار بدی قرار می‌دهد. پس از این اتفاق، هری با انتخابی سرنوشت ساز، تصمیم می‌گیرد که برای تأمین مخارج خانواده اش، مهاجرین چینی را به صورت قاچاق و غیرقانونی از کوبا به فلوریدا انتقال دهد …

خلاصه کتاب داشتن و نداشتن

تقریباً در يك ميلي ساحل در تاریکی ماندیم. جریان آب، با غروب آفتاب، زیاد شده بود من آن را به چشم می‌دیدم. نورمورو را در سمت غرب و درخشش هاوانا را می‌دیدم، و نوری که مقابل ما بود «دریکن» و «باکوتا» بود. قایق را ضد جریان آب راه انداختم تا از باکورا نائو گذشتم و تقریباً به کوخیمار رسیدم، باز قایق را گذاشتم که همراه آب برود. خیلی تاريك بود اما من می‌دانستم کجا هستیم. تمام چراغ ها را خاموش کرده بودم ادی از من پرسید: هری چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد؟ باز دچار وحشت شده بود. -خیال

می‌کنی چه باشد؟ گفت: نمی‌دانم. خیلی مرا ناراحت کرده ای. نزديك بود دچار لرز بشود و وقتى نزديك من آمد نفسش بوی جغد می‌داد. -چه ساعتی هست؟ گفت: می‌روم پائین ببینم. برگشت بالا و گفت: ساعت نه و نیم است. پرسیدم: گرسنه نیستی؟؟ گفت: نه می‌دانی که من نمی‌توانم بخورم . گفتم: خیلی خوب، یکی دیگر بخور. بعد از آنکه يک جرعه دیگر نوشید از او پرسیدم چه حالی دارد، گفت: خوب. به او گفتم: قدری دیگر که بگذرد دوتای دیگر به تو می‌دهم. می دانم که تا رم نخوری حالت جا نمی آید و روی قایق

هم دیگر چیزی نمانده. پس قدری مدارا کن. ادی گفت: تو به من بگو چه خبری می‌شود. در تاریکی به او گفتم: گوش کن. ما می‌رویم به باکورا نائو دوازده نفر چینی را سوار کنیم. وقتی به تو گفتم تو سر فرمان برو و هرچه گفتم بکن. دوازده چینی را سوار می‌کنیم و می‌بریم زیر حبسشان می‌کنیم. حالا برو و در كوچك را از بیرون ببند. او بالا رفت و سایه سیاه او را در تاریکی می‌دیدم. برگشت و گفت: هری می‌شود يك جرعه را حالا بخورم. گفتم: نه می‌خواهم حواست پیش رم باشد اما هوشیار باشی نمی‌خواهم رم را بخوری …

دانلود کتاب داشتن و نداشتن
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب داشتن و نداشتن
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها