کتاب فتحعلیشاه قاجار، سقوط در کام استعمار
عنوان | کتاب فتحعلیشاه قاجار، سقوط در کام استعمار |
نویسنده | احمد پناهی سمنانی |
ژانر | ادبیات ایران، تاریخی |
تعداد صفحه | 280 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب فتحعلیشاه قاجار، سقوط در کام استعمار اثر احمد پناهی سمنانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سرگذشت فتحعلی شاه قاجار، هم از لحاظ احوال شخصی و خصوصیاش و هم از نظر زمانه ای که در آن می زیسته، خواندنی و عبرت آموز است. این مرد به راستی طرفه معجونی از عادات و منشهای گوناگون بود، بر سلطنت کشوری که عمویش آغا محمّد خان، با خون و خشونت آنرا از لحاظ سیاسی و اجتماعی آماده کرده بود، تکیه زد… در حالیکه جهان عصر او با حرکتی پرشتاب و خیره کننده در عرصۀ علم و صنعت، بسوی ترقّی و تعالی پیش می رفت و انقلاب بزرگ فرانسه، ساختار حکومتی کشورهای مستبد را زیر و رو میکرد، او با معرفتی در حد یک ایلیاتی، رهبری کشوری را بر عهده داشت که ناگهان در کانون رقابت قدرت های بزرگ قرار گرفته بود …
خلاصه کتاب فتحعلیشاه قاجار، سقوط در کام استعمار
فتحعلی شاه در زمان کریم خان در سنین نوجوانی بوده است. او نیز همچون عموی خود آغا محمد خان قاجار در دربار وکیل الرعایا و زیر سایه عاطفت او میزیسته است. جلال الدین میرزای قاجار فرزند فتحعلیشاه از قول پدر داستان زیبایی روایت میکند. این حکایت در همان حال که پاکی طینت راست گرداری و نیکاندیشی کریم خان زند و نفرت او را از دورویی باز میگوید، روایتی است از زور و قدرت فتحعلیشاه در ایام جوانی، فتحعلیشاه گفته است: روزی در بارگاه آن پادشاه با آغا محمدخان بودم. کریم خان مرا با برادر زاده خویش یعنی لطفعلی خان به کشتی انداخت. اگر چه وی در سال از من فزون بود. نیروی من بیش بود. آغا محمد خان
مرا اشاره میکرد که خود را بر زمین اندازم. آن پادشاه به آغا محمد خان گفت: پیرویسه، بچه را دورویی میاموز، تو خود زیرانداز مرا ریز ریز مینمایی و بچه را دورویی میآموزی؟ پس از آن برخاست و دست خویش را بر شانه من زد و آفرین گفت و مرا بر زمین زدن برادرزاده خود واداشت تا آنکه وی را بر زمین افکندم. پس مرا پیش خواند و بر زانوی خویش نشانده چهرهام را بوسید و مهربانی بسیار فرمود. مؤلف رستم التواریخ مینویسد: مرشد و رهبر فکری بابا خان، عمویش آغا محمد خان قاجار بود. او حتی چگونه سخن گفتن با شاه را نیز به برادرزادهاش میآموخت. پس از آنکه حسینقلی خان آشوبهایی در مازندران بر پا کرد، و خاصه
هنگامی که مهدی خان سوادکوهی حاکم منصوب کریم خان در مازندران را به قتل رسانید، کریم خان فرزند خردسال او باباخان را به حضور طلبید و قصدش این بود که شاید بتواند از کودک، سخنانی در باب پدرش بشود. اما آغا محمد خان پیش از آن با باخان را تعلیم داده بود که در برابر پرسشهای وکیل چه جوابهایی بدهد و چون آن سخنان را عیناً در برابر وکیل تکرار کرد، کریم خان پس از استماع سخنانش بسیار خندید و رو به جانب عليا جناب عمه والاجاه آغا محمد خان که حلیلهاش [همسرش] باشد نمود و فرمود دیشب همه این سخنان را “پیران ویسه” یادش داده است. “مردنی به راستی عجیب” این مرد به راستی …
- انتشار : 09/10/1403
- به روز رسانی : 12/10/1403