کتاب کشور نابینایان
عنوان | کتاب کشور نابینایان |
نویسنده | اچ جی ولز |
ژانر | فانتزی، علمی، ادبیات کلاسیک |
تعداد صفحه | 29 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب کشور نابینایان اثر اچ جی ولز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این داستان دربارهی سرزمینی در دورافتاده ترین قسمتهای سلسله جبال اکوادور است که هیچ ارتباطی با مردم سایر شهرها و روستاها ندارد. مردم این شهر از استبداد و حرص حاکمان اسپانیایی به این منطقه گریختهاند، ولی سرنوشتی عجیب وغریب برایشان ترسیم شده است. آنها باگذشت زمان، نابینا میشوند و هر بچهی کوچکی که در این سرزمین به دنیا میآید کور است و توانایی دیدن ندارد. این منطقه از نظر همه پنهان است تا اینکه روزی یک کوهنورد پس از گذر از درهها و کوههای سخت و طاقت فرسا به این سرزمین میرسد. او مواجههاش با مردم این شهر را این چنین شرح داده است: «آدمهای دره چشمان عجیبی داشتند، و در حقیقت تمام دره به نظر عجیب میرسید. زمانی که بیشتر به اطراف توجه کرد، محیط به نظرش غریبه و نامأنوس آمد.» …
خلاصه کتاب کشور نابینایان
چهار روز گذشت و روز پنجم هم، اما پادشاه نابینایان هنوز در بین آنها به غریبهای ناخوانده و بدشکل و بیفایده شبیه بود که هویتش معلوم نبود. او دیگر دریافته بود که خیلی مشکل بود که خودش را بیشتر از آنچه انتظارش را داشت، به آنها بفهماند و در همین میان، در حالی که کودتایش را در ذهنش مرور میکرد آنچه را که به او گفته شده بود، انجام داد و کم کم راهها و رسوم کشور نابینایان را میآموخت. او دریافت که کارکردن و به این سو و آن سو رفتن مخصوصاً در شب یک کار خسته کننده بود و این اولین کاری بود که تصمیم گرفت آن را تغییر بدهد. آنها زندگی یکنواخت و سادهای داشتند از آنجایی که پارسایی و خوشبختی عناصری هستند که باید به
وسیلهی انسان فهمیده شود، این آدمها به خوبی آن را رعایت میکردند. آنها کار میکردند؛ اما نه حریصانه. آنها غذا و لباس به اندازه کافی برای نیازهایشان داشتند. آنها روزها و فصلهایی برای استراحت داشتند. آنها موسیقی و آوازهای زیادی میساختند و در بین آنها محبت و عشق وجود داشت و بچههای کوچک عشق را به خانههایشان میآورد. و عجیب بود که با چه اعتماد و دقتی در دنیایی که سرنوشت برایشان رقم زده بود، به این سو و آن سو میرفتند. آنچه را که میدید برای ارضا کردن نیازهای اساسی آنها درست شده بود. هر مسیر صاف همواری برای یک نفر از اهالی دره، دارای همان معنا بود که برای دیگران بود و به وسیلهی شکاف خاصی بر روی سنگ فرشهایش
تشخیص داده میشد تمام موانع و پیچ و خمهای جاده یا چمنزار، از خیلی وقت پیش، هموار شده بود. انگار طبیعت همه چیز را برای برآورده کردن نیازهای آنها در اختیارشان گذاشته بود. حسهای دیگرشان به طور شگفت آوری تیز و حساس شده بود. آنها میتوانستند آهسته ترین اشارهای را که یک مرد از دهها قدم آن سوتر میکرد قضاوت کنند و بشنوند. حتی به جرأت میتوان گفت که میتوانستند صدای ضربان قلب همدیگر را بشنوند. آهنگ کلمه، از دیرباز جای بیان آن کلمه را گرفته بود و اشاره لمسی و کار آنها با تبر و بیل و چنگک به همان راحتی بود که کار یک کشاورز در باغ حس بویایی، آنها واقعاً خارق العاده بود. آنها میتوانستند تفاوتهای افراد را …
- انتشار : 29/10/1403
- به روز رسانی : 30/10/1403