کتاب سرگذشت یک یوگی

عنوانکتاب سرگذشت یک یوگی
نویسندهپاراهامسا یوگاناندا
ژانرخود زندگینامه، کلاسیک، دینی و مذهبی، معنوی
تعداد صفحه637
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب سرگذشت یک یوگی اثر پاراهامسا یوگاناندا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب سرگذشت یک یوگی روایتی زیبا از یک زندگی استثنایی و مقدمه ای عمیق در علم باستان یوگا و سنت مدیتیشن افتخارآمیز آن است. عمیقا الهام بخش، در عین حال بسیار سرگرم کننده، پر از شوخی های گرم و شخصیت های خارق العاده است. پاراهامسا یوگاناندا با صراحت، شیوایی و ذکاوت جذاب، شرح وقایع الهام بخش زندگی خود را می‌گوید …

خلاصه کتاب سرگذشت یک یوگی

«یافتن استادم شری یوکتشوار» ایمان به خدا می‌تواند هر معجزه‌ای بکند مگر قبول شدن در امتحانات بدون مطالعه قبلی. با بیزاری کتاب پیام‌های الهام بخش را بستم فکرکردم استثنایی که نویسنده کتاب مطرح کرده است فقدان ایمانش را می‌رساند. نویسنده بیچاره برای دود چراغ خوردن در شب امتحان احترام زیادی قائل شده بود. به پدرم قول داده بودم که تحصیلات دوره دبیرستانم را تمام کنم. نمی‌توانستم تظاهر کنم به درس خواندن علاقه دارم طی ماه‌های گذشته به جای آنکه در کلاس‌های درس باشم اکثراوقاتم را در مکان‌‌های خلوت در کنار معابد کلکته گذرانده بودم زمین‌های مجاور گورستان‌هایی که در آن مردگان را می‌سوزانند بویژه در شب‌ها،

برای یوگی‌ها بسیار جذاب است یوگی‌ها که به جست و جوی جوهر بیمرگی هستند نباید از دیدن چند جمجمه برهنه وحشت‌کنند ضعف‌انسان در قلمرودلگیر استخوان‌ های گوناگون آشکار می‌شود بدین ترتیب بود که شب زنده داری‌های من از سایر دانش آموزان متفاوت بود هفته امتحانات نهایی در دبیرستان‌های هند بسرعت فرا می‌رسید. این دوره امتحانات مانند وحشت گور ترسی کاملاً آشنا را القا می‌کند من به دنبال دانشی بودم که در سالن‌های سخنرانی پیدا نمیشد اما هنرسوامی پراباناندا را نداشتم که به سادگی در دو مکان در آن واحد پدیدار میشد استدلال می‌کردم با اینکه متأسفانه برای بسیاری از افراد غیر منطقی به نظر می‌رسید که خدا به مشکل

من عنایت خواهد کرد و مرا از آن رها خواهد کرد‌. بی‌ منطقی عاشقان خدا از هزاران تجربه یاری بیدرنگ خدا در هنگام دشواری‌ها برمی‌خیزد یکی از همکلاسی‌ هایم یک روز بعد از ظهر مرا در خیابان گوربار دید و گفت: سلام موکوندا من این روزها تو را کم می‌بینم زیر نگاه دوستانه او هر چه را که در دل داشتم بیرون ریختم اسلام نانتو Nantu غیبت من در مدرسه برایم دردسر درست کرده است. نانتو که دانش آموز بسیار باهوشی بود خنده بلندی سر داد ناراحتی من جنبه مضحکی داشت. او گفت: تو اصلاً برای امتحانات نهایی آمادگی نداری فکر می‌کنم وظیفه من است که به تو کمک کنم حرف‌های او وعده الهی را به گوش‌های من می‌کشاند به چابکی به خانه دوستم رفتم …

دیدگاه کاربران درباره کتاب سرگذشت یک یوگی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها