دانلود رایگان کتاب سپتامبر بیباران اثر ویلیام فاکنر
دانلود کتاب سپتامبر بیباران اثر ویلیام فاکنر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رواج یافته و شایع گشته که دختری با سن بالا که ازدواج نکرده به اسم دوشیزه مینی که هیچ یک از مردها به او دقت نداشته و توجه نشان نمیدهد مورد اهانت قرار گرفته شده است. اینکه شخص متعارض چه چیزی به او گفته است یا با او چه کرده است در پرده ابهام می باشد و هیچ فردی از این مساله هیچ چیزی نمیداند. خود او هم هیچگاه به عمد چیزی نگفته و تنها با چهره یک مظلوم و دیدی مظلومانهتر می خواهد و با زبانی گنگ به تمام مردم میخواهد بگوید که موضوع از آن چیزی که بر سر زبانها است فاجعه آمیزتر می باشد …
خلاصه کتاب سپتامبر بیباران
صدای ریزش آب را در داخل وان میتوانستم بشنویم. به عیدی هائی نگاه میکردیم که مامان توی کاغذ رنگی بسته بندی و یا بالای تختمان آویزان بود اسم یک یک مان را روی آن نوشته بود تا وقتی بابا بزرگ میخواهد آن ها را از درخت کریسمس جدا کند راحت باشد و بداند کدام عیدی مال کیست برای هر کس، بجز بابا بزرگ یک عیدی خریده بودند مامان میگفت بابا بزرگ بزرگتر از آن است که کسی به او عیدی بدهد. گفتم: «این عیدی توست» «روزی» گفت: «البته که مال منه ولی حالا همانطور که مامان بهت
گفت بیا برو توی اون وان». گفتم: «میدونم توی اون بسته چیه. اگه بخوای می تونم بهت بگم».«روزی» نگاهی به عیدیش انداخت و گفت: «فکر کنم میتونم اینقدر صبر کنم تا موقعش بشه و اونا خودشون بهم بدن». گفتم: «اگر یه پنج سنتی بهم بدی بهت میگم توش چیه» «روزی» باز نگاهی به عیدی اش انداخت و گفت: «فعلن که سنت پول ندارم ولی صب عید که آقای «رودنی» یه ده سنتی بهم بده میتونم بدم. گفتم: «ولی اون موقع خودت میدونی که توی اون بسته چیه و دیگر بهم پول نمیدی اگه راس میگی حالا
برو از مامان یه پنج سنتی قرض کن». پس از آن روزی دستم را محکم گرفت و گفت: «بیا برو توی اون وان خودتو بشور همش حرف پول میزنی! میترسی بیست و یک سالت بشه و حسابی پولدار نشی دنیا به آخر برسه و یا پول از دنیا ور بیفته و یا خودت». بالاخره رفتم توی وان و خودم را شستم و برگشتم. و عیدی ها دورتادور تخت مامان و بابا آویزان بودند و میتوانستید حتی بوی آن ها را بشنوید و فردا شب که آتش بازی را شروع میکردند میتوانستید صدای ترقه و فشفشه ها را هم بشنوید …