کتاب ویرایش یازدهم

عنوانکتاب ویرایش یازدهم
نویسندهمجموعه‌ی نویسندگان
ژانرادبیات داستانی، مجموعه داستان، داستان‌های کوتاه
تعداد صفحه178
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب ویرایش یازدهم: مجموعه داستان اثر مجموعه‌ی نویسندگان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب حاضر، از منظر ادبی اثر قابل‌ تأملی است. نمایشی از ادبیات داستانی آمریکا در آغاز دهه پایانی قرن بیستم؛ دهه سرعت گرفتن انقلاب‌های دیجیتالی و تغییرات لحظه‌ای جهان و زیست و زندگی مردم در آن و در این میان ادبیات تنها مرجعی است که درون و ذهن انسان در بستر این هجوم ثانیه به ثانیه و تحول و نو شدن آنی را به نمایش می‌کشد. این مجموعه و داستان‌های آن به‌خوبی نشان داده است که در مواجهه با چنین پدیده‌ای ادبیات چگونه راه‌ها و پیشنهادهای تازه‌ای برای زندگی و زیستن و تعدیل حیات در این موقعیت را پیش روی مخاطبان خود قرار می‌دهد …

خلاصه کتاب ویرایش یازدهم

همه ارتباطم با آیرون مانیتن قطع شده بود. دیگر آن پسر سابق نبودم. ولی که بودم و کجا بودم؟ در دسترس نبودم. نمی‌گذاشتم در دسترس باشم. هیچ زمینی زیر پایم نبود. حس می‌کردم به هیچ جا تعلق ندارم تا آن روز که پایم به دانشگاه باز شد. هر جا اتاق ارزانی می‌دیدم اجاره می‌کردم و بالاخره به پانسیون تاچلر رسیدم که فقط چند بلوک با دانشگاه فاصله داشت. یک اتاق در طبقه دوم گرفتم. اتاقم کنار حمام بود. همه هوش و حواسم به درس و مشقم بود. بینایی‌ام محدود شده بود ولی درعوض شنواییم زنجیر پاره کرده بود. صدا را می‌بلعیدم با حرص و آز عجیبی، مثل جوجه گرسنه‌ای که تازه سر از تخم در آورده دنبال کلمه‌ای می‌گشتم که

آرامم کند. ولی تنها چیزی که می‌شنیدم صدای سرفه پیرمرد اتاق بغل دستی‌ام بود. آقای والش او نومیدانه سرفه می‌کرد و جان می‌کند تا گلویش را از مرگی که همانجا پشت گلویش بود صاف کند. حافظه پیرمرد خراب بود و گاه گاه یادش می‌رفت که ما همدیگر را می‌شناسیم. در اتاقم را می‌زد تا خودش را معرفی کند. -سلام اسم من فرانک والش است. همسایه‌ات هستم. مرتب همدیگر را می‌دیدیم ولی گفتنش فایده‌ای نداشت. برای همین من هم هر بار خودم را معرفی می‌کردم: راسل هنسن. -چی؟ -هَنسن. -اسم ساده و خوبی است اسم کوچکت را نفهمیدم. -راسل. -راسل؟ من یک شریک داشتم که اسمش راسل بود تو کار بذر و این چیزها بودم.

بذرهای گیاهی والینتر. و بعد ساکت می‌شد تا آنکه یاد چیزی می‌افتاد که هنوز در ذهنش تازه بود و فراموشش نکرده بود. -زنم پارسال مرد پنجاه و سه سال با هم زندگی کردیم. وقتی همدم پنجاه و سه ساله‌ات را از دست می‌دهی معلوم است که چه می‌شود‌. آه یک روزه فراموشش نمی‌کنی‌. ولی در حقیقت بیشتر از یک روز گذشته بود، یک سال هم بیشتر بود. زنش خیلی وقت بود که مرده بود. پیرمرد روز و سال را تشخیص نمی‌داد. او یک بازنشسته مستمری بگیر بود. هر وقت خوابش می‌گرفت می‌خوابید. یکبار نیمه شب در اتاق مرا زد و گفت: شرمنده‌ام آقا. صدای شام خوردنتان را شنیدم فکر کردم این نوشیدنی به دردتان می‌خورد …

دانلود کتاب ویرایش یازدهم
14.89 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب ویرایش یازدهم
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها