کتاب مرگ در ونیز
عنوان | کتاب مرگ در ونیز |
نویسنده | توماس مان |
ژانر | ادبیات کلاسیک، روانشناختی، تراژدی |
تعداد صفحه | 157 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب مرگ در ونیز نوشته نویسنده توماس مان pdf بدون سانسور
عنوان اثر: مرگ در ونیز
پدید آورنده: توماس مان
زبان نگارش: فارسی
سال نخستین انتشار: مرداد 1404
شمارگان صفحات : 157
معرفی کتاب مرگ در ونیز
گوستاو فون آشنباخ نویسنده مشهور آلمانی سالخوردهای است که دیگر انگیزه و توان نوشتن ندارد. او که سراسر عمرش زندگی منظم با قواعدی مشخص داشته، برای تغییر روحیهاش تصمیم میگیرد به ونیز، شهری زیبا و هنری سفر کند تا حال و هوایش عوض شود. او در این سفر که برای تقویت توان نویسندگیاش به آن تن داده، دلباخته میشود. عشقی که آغازکنندهی درگیریهای گوستاو بین اخلاق و عاطفه است. توماس مان در نهایت سادگی و بدون هیچ ترسی از خطر لو رفتن داستان، همان ابتدا در عنوان رمان خود از مرگ و پایان داستانش خبر میدهد. مضمونهای فلسفی کتاب بدون آن که از متن داستانی خارج شود و خودش را به خواننده تحمیل کند، در یک قالب استادانه طراحی شده می نشیند و از تقابل مرگ و زندگی سخن میگوید.
خلاصه کتاب مرگ در ونیز
مرگ آشنباخ در ونیز آنگونه که در این اثر به نمایش گذاشته میشود. از عناصر مختلف و متنوعی ترکیب شده که برای درک صحیح آن باید همه این عناصر را به درستی شناخت در اینجا از رئالیسم و ناتورالیسم گرفته تا امپرسیونیسم و سمبولیسم و … همه – در دهه دوم قرن بیستم و پیش از جنگ جهانی اول تاریخی که از اهمیت خاصی برخوردار است) – دست اندرکار پایان دادن به جریانی بودهاند که آغاز آن به سالهای پایانی قرن نوزدهم باز میگردد.
در برابر نگرش و طرز فکری که در اروپای قرن نوزدهم، در پی پیشرفت علوم تجربی و پیدایش داروینیسم پدید آمد به خصوص در علم نوین جامعه شناسی و مکتب هنری ناتورالیسم به چشم میخورد و بارزترین مشخصه آن توجه به واقعیتهای زندگی مادی ،بود جریان فکری دیگری به عنوان پاسخ به آن ظهور ،گرد و در هنر همه رشته های هنری منجمله ادبیات – مکتب ساز بود این جریان فکری که به طور کلی میتوان آن را ضد بورژوائی خواند خود از روگردانی طبایع ،حساس به خصوص شاعران و هنرمندان از تحولات جدید و پشت گردن به مسائل اجتماعی پدید آمد و دنیا گریزی اساس آن را تشکیل میداد.
توماس مان که در فضای تیره و تار ناتورالیستی پایان قرن قدم به نخستین دوران هنری اش میگذارد کار نویسندگی را تحت تأثیر نویسندگان رئالیستی همچون تئودو راشتورم شروع میکند. ولی این نویسنده که توصیف رئالیستی ناتورالیستی را در همان نخستین رمان خود به نام خانواده بودنبروکه به اوجی میرساند که ادبیات آلمان تا آن زمان به خود ندیده بود در ورای تأثیر یاد شده تحت تأثیر جریانات دیگری هم قرار داشت که کم از آن یک نبود یعنی تأثیر ادبیات رمانتیک و سمبولیسم و جریانهایی که در نام نیچه خلاصه میشود. این فیلسوف بزرگ آلمانی که خود دهه پایانی قرن نوزدهم را در جنون گذراند و در آستانه قرن بیستم بدرود حیات گفت نامش بر پیشانی هنر و ادبیاتی که در آن دوره آغاز شد. میدرخشید – ادبیاتی که او خود از پیش نام «دکادانس را برای آن به دست داده بود. اگر نامهایی همچون نئورمانتیک هنر نو و سمبولیسم که برای این دوره به کار میرود گرایش این دوره را از لحاظ سبک و شیوه هنری بیان میکند نام دکادانس گرایش روحی و فضای فکری دوره پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم را نشان می دهد: دوره ای که توصیف و تصویر فساد و تباهی از ویژگیهای آن است. و دنیا گریزی و گرایش به مرگ در آثار و جلوه های گوناگون آن حضور چشم گیری دارد.
در رمان یاد شده توماس مان خانواده بودنبروکه، نیز همین فضای پایان فضای آکنده از بیماری و میل به تباهی در برابر دیدگان ما گسترده میشود سیر زندگی هاتو بودنبروک فرزند خردسال خانواده تا ابتلا به سفلیس و مرگ او تقریباً نیمی از کتاب را به خود اختصاص میدهد. و عبارت وانحطاط یک خانواده گرایش یاد شده را به صورت نام دوم رمان بر آن حک میکند ولی آنچه این رمان را از آثار ناتورالیستها متمایز میکند. گذشته از استادی توماسمان در صحنه پردازی و توصیف رئالیستی – ناتورالیستی، نمادپردازی اوست که در سراسر زمان به چشم میخورد و همچون شبحی پنهانی در پس ناتورالیسم توانای این نویسنده در حرکت است.
آنچه در این رمان به نمایش گذاشته میشود هم انحطاط یک خانواده» و هم نیست. یعنی ظاهر آن انخطاط یک خانواده است ولی سقوط و تباعی و گرایش به مرگ که در زندگی این خانواده و در جسم افراد آن به نمایش در می آید، در حقیقت یعنی در مفهوم نمادین تصویر گرایش هنر است به مرگ و تباهی هرچه از عمر این خانواده طی نسلها، میگذرد میل به هنر بیشتر در آن خودنمایی میکند و به همراه آن میل به تباهی، تا آنجا که هانو بودنبروک ، که نوازندگی مادر میل به موسیقی را در دل او می پرورد به همراه رشد این میل میل دیگری در جسمش رشد میکند که همان بیماری و میل به مرگ است هنر در تضاد با زندگی قرار دارد .
موضوعی که نه از رئالیسم و نه از ناتورالیسم سرچشمه میگیرد، بلکه به فلسفه و ادبیات رمانتیک باز میگردد. توماس مان از همان آغاز در پی رهائی از این تأثیر و تفوق بر تضاد هنر با زندگی بر می آید منتها در خانواده بودنبروک چنان گرفتار ناتورالیسم و تکنیک ها و فنون ناتورالیستی است که مجالی برای رهانی از این مرگ زدگی نمی یابد یعنی گرچه این مرگ زدگی برای توماس مان درونی و معنوی است نه جسمانی باز شیوه های ناتورالیستی توصیف چنان او را اسیر دست خود کرده چون ناتورالیسم خود در تصویر تباهی و فضاهای فساد جسمانی همواره راه افراط میرود و اصولاً این گرایش در این مکتب ذاتی است که سمبولیسمش مجال چندان نمی یابد ولی تقریباً همزمان با آن در داستانهای تونیوکروگر» و «تریستان دست به این کار میزند و توفیق می یابد – توفیقی نسبی بدین معنی که در «تریستانه نویسنده اشپیتل را که به عنوان نماینده دکادانس نقشی تعیین کننده در مسیر وقایع برعهده دارد و با واداشتن خانم کلوتریان به نواختن پیانو سبب مرگ او میشود از روی چهره پترالتنبرگ، نویسنده مشهور آن زمان و یکی از شاخص ترین چهره های فسادگرا تصویر می.کند تصویری پرطنز که طنزش بیانگر دروغی است که در هنر اینان نهفته است و در «تونیوکروگره قهرمان داستان – نویسنده ای به همین نام را دچار عشق همکلاسی اش می سازد عشقی پر از حسرت و شیفتگی عشق نمادین که حسرت و حرمانش نماینده دوری این هنرمند و هنرش از جریان عادی زندگی است.
ولی شیفتگی اش کشش سوزان و دردناک این هنر را به سوی زندگی بیان میکند. پس از آن توماس مان که تونیو کروگر را بیش از حد سوزناک خواند، به تلاشش برای تفوق بر تضاد هنر با زندگی ادامه داد تا آنکه در دوره میانی نویسندگی اش گام نهائی را برداشت در دو اثر بزرگش یکی در داستان مرگ در ونیز با راندن هنرمند به دامان مرگ و دیگر در کوه جادوه با کشاندن ،قهرمانش جوان ساده هامبورگی هانس کاستورپ به آستانه مرگ در آسایشگاه برگهوف و روبرو کردنش با مرگ و آنگاه نجاتش از مرگ و گرایشی که از کودکی به آن داشته هرچند به گونه ای نمادین و تا حدودی مبهم و نامشخص و اما داستان مرگ در ونیز نویسنده آشنباخ، یا آنگونه که او را از جشن پنجاهمین سال تولدش مینامیدند فن ،آشنباخ در بعد از ظهر روزی از بهار سال هزار و نهصد و اندی برای گردش به راه می افتد تا نیروی تازه بیابد که شب بتواند به کارش ادامه دهد چون با اعصاب خسته از کار پیش از ظهر کاری سخت و خطیر که هم اینک بیشترین مراقبت و پشتکار را با اراده ای خستگی ناپذیر ایجاب میگرد نتوانسته بود پس از صرف ناهار نیز با خواب بعد از ظهر که با تحلیل روزافزون نیرویش روزی یکبار در میان کار روزانه ضرورت حتمی مییافت خستگی کار را از تنش بدر کنده اینچنین با نثری که از افراط های ناتورالیستی خانواده بودنبروکه پاک شده با رئالیسمی پخته تر از رئالیسم فرا گرفته در مکتب اشتورم، رئالیسم فونتانه و کلر و استادانی چون تولستوی داستان شروع میشود ولی از همین آغاز داستان و در واقع با همان اولین کلمه و اولین جمله «گوستاو آشنباخ، یا آنگونه که او را از جشن پنجاهمین سال تولدش میخواندند، فن اشنباخ سمبولیسم توماس مان دست به کار پنهانی خویش میشود:
دو نکته بسیار مهم از لحاظ مفهوم و حقیقت نهفته پشت تصویر مهما – در همین چند کلمه گنجانده میشود که خواننده تازه بعداً به اهمیت آنها یی می برد یکی پنجاه سالگی این هنرمند درو به پیری نهادمه – چنانکه بعداً بارها خوانده میشود و دیگر اعتباری که در این سن یافته و در لقب اشرافی اش کلمۀ «فن» که به نامش اضافه شده بیان میشود این نکته دوم هم ضمن پیشرفت داستان با تأکید بیشتری شکافته میشود تا خواننده به اهمیت آن بهتر پی برد و بهره لازم از آن گرفته شود و در واقع این دو نکته به نکته دیگری که در سطور بعد دوباره به آن اشاره میشود. یعنی خستگی نویسنده از کارش زمینه نخستین را برای این سفری که در حقیقت در حقیقت سمبولیستی ،اثر سفر به دیار مرگ است به دست میدهد. منتها چنانکه گفتیم خواننده تازه بعدها با پیوند دادن اینگونه اشارات با هم به راز پنهان آنها پی میبرد و در می یابد که این خستگی و آن اعتبار و هر دو در این سن و سال بیانگر تضاد و تناقضی است که در وجود شخص ،قهرمان این هنرمند رو به پیری نهاده، نهفته است: تضاد هنر با زندگی که در سخنان سقراط سخنانی که داستان را تا پایان تا آخرين لحظات زندگی آشنباخ در ساحل لاگونای ونیز – همراهی میکند. چنین خلاصه میشود نام و آوازه افتخار آمیزمان یک شوخی مسخره اعتماد عامه به ما بینهایت مبتذل تربیت مردم و جوانان از راه هنر کاری است نابخردانه که باید ممنوع شوده
- انتشار : 25/05/1404
- به روز رسانی : 25/05/1404