رمان دچارت نیستم
رمان دچارت نیستم رمان دچارت نیستم

رمان دچارت نیستم

دانلود با لینک مستقیم 4 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان دچارت نیستم
نویسنده
سمیرا ایرتوند
ژانر
عاشقانه
ملیت
ایرانی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
1812 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان دچارت نیستم' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان دچارت نیستم نوشته نویسنده سمیرا ایرتوند pdf بدون سانسور

عنوان اثر: دچارت نیستم

پدید آورنده: سمیرا ایرتوند

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مهر 1404

شمارگان صفحات : 1812

معرفی رمان دچارت نیستم

بی‌گمان، لبانش چونان میوۀ ممنوعه، بهشتی از شور در کامم می‌نهد و من، سرگشتۀ این حریم ناگزیر، بی‌اختیار در کامرواییِ بی‌پایانش غرق می‌شوم. آغوشش حرمی است امن، که در سایۀ الطاف بی‌پایانش، جانِ تشنۀ من، آرامشی ژرف می‌یابد.

خلاصه رمان دچارت نیستم

چهار فصل سال برایم خلاصه شده بود در دو فصل: بهار و پاییز... بهاری که درختش شکوفه می‌داد و پاییزی که شکوفه‌اش انار می‌شد.
متولد پاییز بود و دومین روز بهار — وقتی هنوز درخت انار شکوفه نزده بود — را برای رفتن انتخاب کرد. رفت؛ با اینکه کل سال را به شوق دیدن شکوفه‌ها سپری کرده بود. نه اینکه دلش بخواهد و برود... زخم‌هایی به روح و جسمش زده بودند که نمی‌توانست بماند و هر ثانیه از عمرش عذاب می‌کشید. رفتن انتخابش بود؛ اما مسیر غلطش باعث شد میراثش دردی باشد که هر روز جان مرا می‌گیرد.

نگاه دوباره‌ای به شکوفه‌های انار انداختم و با خستگی وارد خانه شدم. کش‌وقوسی به تن کوفته‌ام دادم. این روزها نه شوق گذشته را داشتم و نه انرژی همیشگی را... احساس می‌کردم تلاش‌هایم مثل کوبیدن آب در هاون، بی‌نتیجه است. نیاز داشتم چند روز استراحت کنم و به تن خسته‌ام زمانی برای بازسازی بدهم.
دستم درد می‌کرد و گردنم خشک شده بود. این چند روز خودم را تحت فشار گذاشته و تمام مشتری‌های سالن را راه انداخته بودم تا پولی که شهره می‌خواست تهیه کنم.

«تونستی پولو جور کنی؟»
با صدای شهره غافلگیر شدم و تکانی خوردم. عادت نداشت سلام و علیک کند یا حالم را بپرسد. من و او عجیب‌ترین همخانه‌های دنیا بودیم.
«همه که پول نقد نیاوردن، کارت کشیدن. فردا میره حسابم. ببین شهره، خودمم پول لازم دارم. باید اجاره میز و بخرم. چند تا لاک هم باید بخرم.»
ابرویی بالا انداخت: «حقته از این خونه پرتت کنم بیرون.»
تنم لرزید. نقطه ضعغم را می‌دانست. این خانه تنها سنگر من بود و آخرین جایی که حاضر بودم از دست بدهم. در گوشه‌گوشه‌ی خانه هنوز عطر مامان پخش بود و صدای بابا می‌پیچید.
کارت را از جیبم درآوردم و مقابلش انداختم و با حالی خراب به اتاقم پناه بردم.
شهره از کجا آمده بود که مثل بختک روی زندگی ام افتاده و داشت خونم را می‌مکید؟

 

باکس دانلود

دسترسی به دانلود با خرید تکی یا خرید اشتراک ویژه امکان پذیر است

خرید تکی و دانلود 35,000 تومان
خرید اشتراک ویژه و دانلود

دیدگاه کاربران

ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
اولین نفری باشید که نظر می دهد!