رمان قراری که عاشقانه نبود
عنوان | رمان قراری که عاشقانه نبود |
نویسنده | نیلوفر لاری |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 2013 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

دانلود رمان قراری که عاشقانه نبود از نیلوفر لاری به صورت فایل PDF (پی دی اف) قابل اجرا در موبایل (اندروید و آیفون) و لپ تاب (pc) با لینک مستقیم بدون کات رایگان
قرار نبود عاشقانه باشد زندگینامه، ماهسو تایپیستِ یک نشر معتبر است که در عین معمولی بودن خیلی خاص و اوقاتی هم دست و پا چلفتی، اما از کارهای سخت هم به خوبی بر می اید و با همین ویژگی ها شروین مشیری مدیر نشر را شیفته خودش کرده تا جایی که به او پیشنهاد دوستی می دهد، اما در عین ناباوری ماهسو قبول نمی کند و باعث شکستن غرورش می شود، شروین برای به دست آوردنش از او درخواست ازدواج می کند، از طرفی مادر شروین مخالف سر سخت این ازدواج، شروین به مادرش می گوید، من این دختر را میخواهم اما قصد ندارم با او ازدواج کنم …
خلاصه رمان قراری که عاشقانه نبود
انگشتانم آن قدر خسته و بی جان بودند که نمی توانستم حتی لیوان چای ام را بردارم … صدای ترق تروق مهره های انگشتانم را که درمی آورم طبق معمول اولیایی نگاه ناموافقی روانه ام می کند و پشت بندش صدای غرغر ثریا همکار تایپیست دیگرمان که زنی زیبا با قدی متوسط و حدودا چهل ساله و مطلقه است هم درمی آید
نکن این کارو با خودت دختر… سرپیری رعشه می گیره دستات… کی از حالا به پیری فکر می کرد… مثل هر جوان ایرانی آن قدر نگرانی و دلمشغولی روزمره داشتم و غرق در مشکلات امروزم بودم که فکرم به آینده ی نزدیک مثلا تا دوسال بعد هم قد نمی داد چه رسد به اینکه بخواهم دلواپس رعشه ی احتمالی دستانم سر پیری باشم.
پشتم درد گرفته بود ودر ناحیه ی گردنم نیز دچار گرفتگی عضله شده بودم.همان طور که داشتم با یک دستم گردنم را ماساژ می دادم و با دست دیگرم لیوان چای ام را می نوشیدم یک نگاه ناخوشایند به صفحه ی مانیتور انداختم.چشمانم با تردید زل زده بود به کلمه ی ضایع که اشتباها زایع نوشته و تایپ شده بود.
طبق فرمایشات خانم ایوبی عزیز باید بی خیال ویراستاری درحین تایپ می شدم چرا که در حیطه ی کاری من نبود.اما چطور جلوی خودم را می گرفتم؟واقعا برای من سخت بود. به طور غریزی و ناخودآگاه این جور وقت ها دستانم کار خودش را می کرد . با خودم گفتم بادادباد… فقط همین یه کلمه چون واقعا این زایع تو متن خیلی ضایع ست و بعد مثل کسی که بخواهد بمبی خنثی کند با ترس و لرز کلمه ی درست را جایگزین کردم و همزمان نگاه محتاطانه ای به خانم ایوبی انداختم
که ضمن چرخش روی صندلی چرخدارش داشت خوش خوشان با تلفن حرف می زد… انگار که می ترسیدم همان لحظه مچم را بگیرد و بگوید: مگه نگفتم تو متن دست نبر … اما فقط خدا می دانست تا پایان کار چقدر از این یک کلمه ها هست که باید حذف یا تصحیح شوند و بی چاره من که باید خودم را به ندیدن بزنم و برای آرام ماندنم به خودم بگویم
هی دختر… بی خیال … تو فقط یه تایپیست ساده هستی… به توچه که می خوای تو کار فلان نویسنده محترم دست ببری… لابد سوادش در همین حده… یا مثل تو معلم ابتدایی دلسوز و سختگیری نداشته …گور بابای غلط املایی … تو تایپتو بکن و پولت رو بگیر …
- انتشار : 30/02/1401
- به روز رسانی : 01/12/1403
سلام
قبلاً «قرار نبود» از همین نویسنده رو خونده بودم و چون خوشم اومده بود، رمان «قراری که عاشقانه نبود» رو دانلود کردم. اما اصلاً با هم قابل مقایسه نیستن. قهرمان این رمان شخصیت جذابی نداره.
اتفاقات داستان هم زیادی غیرواقعی و تکراریه.
در ضمن نویسنده حق نداشت اتفاقات ساخته ی ذهنش رو چپ و راست به خداوند نسبت بده.
خدا نویسنده ی خیلی بهتریه، قصه ی زندگی آدما رو اینقدر بی سلیقه نمی نویسه.
سلام ،رمان خیلی خوبی بود ، فقط یه مقدار مشکل ویرایش داره که درست بشه عالی میشه
رمان زیبایی بود
خیلی قشنگ بود آدم نمیشد از خوندنش دست برداره👌
رمان خیلی قشنگی بود🌟👌
رمان قشنگی بود مخصوصا قسمت پایانی جدید بود واقعا😊