رمان جدایی به ناحق

عنوانرمان جدایی به ناحق
نویسندهطاهره بهلولی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه2024
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان جدایی به ناحق
رمان جدایی به ناحق
رمان جدایی به ناحق

دانلود رمان جدایی به ناحق اثر طاهره بهلولی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

سعید پسر ارشد حاج مرتضی تاجر به نام فرش، یکی از متمول ترین و معتمد ترین تاجران زنجان، تمام افتخار حاج مرتضی به داشتن خانواده سالم و سلامتش که مشکل اخلاقی ندارند و بی آبروی به بار نیاوردند اما، با اشکار شدن رابطه بین دلارام و سعید به اجبار باید همخونه بشوند، سعید که پر از کینه و خشم با دلارام همخونه می شود و مدام در جنگ و جدال هستند، دلارام که در یک سانحه حافظ اش از دست می دهد کم کم به این باور می رسد که هیچ رابطی عاطفی با سعید ندارد، حالا …

خلاصه رمان جدایی به ناحق

همیشه همین گونه با آرامش صحبت می کند آرام و مهربان، زیبا و قشنگ، آنقدر زیبا که فراموشت شود که طوفانی در پیش است… همیشه و در همه حال احترام مادر را دارد حتی اگر کوهی از آتشفشان باشد به سمت مادر می رود و او را چون کودکان تشنه آغوش، بغل می کندو این مادر به خود میبالد به داشتن چنین فرزندي برومند که آرزوي هر مادري است دست به بازوي پسر می گیرد

جان شیرینم مبادا روي حرف حاجی حرفی بزنی و من پیش حاجی شرمنده شم باز هم، با همان لحن زیبا و قشنگ سخنور است با اینکه، میداند مردان این طایفه روي مردانگی شان خون را حلال می کند!!! و جواب پسر در مقابل این مادر که مبانی ادب است فقط و فقط چشم است … چشم شیرین بانو، شما امر کن خودم غلام زر خریدتم مادر را سفت و سخت در آغوش کشید و با لحن شاد و سرخوش که فقط مخصوص مادر است دستی به صورت سفیدش میکشد

حاجی چیکار کرد، که اینقدر خاطرش برات عزیز و از جان شیرینت میگذاري، شیرین بانو _یلی براي خودش، تو مردي….سعید با عشقی خاص، با نگاهش شیرین بانو را طواف می کند و گفت: بیا بریم پایین، تا حاجیت فلکم نکرده… که چرا تاج سرش تو اتاق من اسیر وایساده تا این گردن کلفت حضور اجلا کنه

نگو جان شیرینم تو این چهل اندي سال عمرم هیچ وقت از حاجی حرف بی ربط و بی معنی نشنیدم همیشه از در ادب و احترام سخن گفت همانگونه که مادر را یک طرفه در آغوش میگیرد به سمت در اتاق می برد … خودمونیم شیرین بانو بیا یکم از زندگیت با حاجی با من درد و دل کن… پسر به این خوبی میشم محرم رازت شیرین بانو با لبخند مادرانه سعید را به سمت پله هاي پایین هدایت میکند و در همان حال گفت:

بیا برو مادر الان وقت این حرفها نیست؛ بعدم اگه رازي هم باشه اون مال منه و حاجیه، که اونم باید پوشید باشه نه اینکه جار بزنیم…. با مکث کوتاهی ادامه داد … راز تا وقتی که تو یه سینه باشه راز غیر این راز نیست حرف بیراهه ، حالا هم برو حاجی کارت داره…. از روي پله ها برمیگردد و مادر را سخت در آغوش کشید و این آغوش ها چه حال خوشی دارد براي سعید عاشق مادر

اي شیرین بانو عجب دلبري هستی، از خدا  تا کمتر دوست دارم این پسر سرخوش است فقط، در مقابل شیرین بانواي کاش این پلهها پایانی نداشت تا فاصله اي نشود میان این مادر و پسر … سلام حاجی اگه عمري باشه در خدمتم؟ پدر که پشت به پسر ایستاده برمی گردد این مرد هیچ شباهتی به حاجی حجر نشین راسته فرش فروشها ندارد صورت این مرد انگار در آتش خدا سوخته که اینگونه برافروخته می تازد …

 

 

دانلود رمان جدایی به ناحق اثر طاهره بهلولی
7.73 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان جدایی به ناحق
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها