کتاب شوهر عزیز من
عنوان | کتاب شوهر عزیز من |
نویسنده | فریبا کلهر |
ژانر | اجتماعی، خانوادگی |
تعداد صفحه | 323 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب شوهر عزیز من نوشته نویسنده فریبا کلهر pdf بدون سانسور
عنوان اثر: شوهر عزیز من
پدید آورنده: فریبا کلهر
زبان نگارش: فارسی
سال نخستین انتشار: مرداد 1404
شمارگان صفحات : 323
معرفی کتاب شوهر عزیز من
رمان «شوهر عزیز من» نوشته «فریبا کلهر» داستان زندگی یک دختر ۱۹ ساله در کوران انقلاب است که در این مسیر ایدئولوژی و عقایدش تغییر می کند. بعد سال های جنگ را پیش رو دارد و ناملایمات جنگ را هم می بیند. در این رمان نویسنده به طور مشخص به حال و هوای شخصیت هایش در دهه های پس و پیش از انقلاب می پردازد که مسایل سیاسی، اجتماعی و عشق در آن توام است و دغدغه هایی مانند رابطه عشق، سیاست و تاثیر مسایل اجتماعی بر انسان ها را در وقایع سال های اخیر ایران طرح کرده است
خلاصه کتاب شوهر عزیز من
من خواب مهندس سین را دیدم. از این جهت اسم واقعی اش را نمی گویم تا کسی او را نشناسد. او در
زمان زنده بودنش به خاطر مخالفت هایی که با رژیم پهلوی کرده بود معروف بود؛ بعد هم که در جنگ ایران و عراق شهید شد معروف تر شد. با این حال من از او چیز زیادی نمی دانستم و هنوز هم نمی دانم جز این که حمید برادر نسرین ماجدی از یارانش بود که او هم سال ۶۰ شهید شد. آن موقع من بیست سالم بود و هنوز یک سال هم نبود مربی فرهنگی یکی از کتابخانه های دولتی کودکان شده بودم. دانشگاه ها تعطیل بود و یک عالمه دانشجوی بیکار و انرژیرپرا همه جا پخش و پلا بودند. دو تا از این دانشجوها را انجمن اسلامی فرستاده بود به کتابخانه ی کودکان نسرین ماجدی و محبوبه الهی هر دو دانشجوی مدرسه عالی بیمه بودند که بعدها توی دانشگاه های دیگر ادغام شد و چیزی از آن نماند. برای همین وقتی بعد از انقلاب فرهنگی دانشگاه ها باز شدند نسرین و محبوبه سر از دانشکده ی علوم اجتماعی درآوردند؛ علوم اجتماعی با گرایش پژوهشگری که البته با روحیه ی هر دویشان جور در می آمد.
نسرین هیچ وقت به فکرش نرسید حالا که توی کتابخانه بروبیایی دارد مثل من و محبوبه کارمند کتابخانه بشود. همیشه با طعنه می گفت: محبوبه همین که پایش را توی کتابخانه گذاشت افتاد دنبال بیمه و بازنشستگی واقعاً که. نسرین این طوری بود. فکر میکرد دنبال استخدام رسمی و بیمه و بازنشستگی رفتن مصداق دقیق دنبال مال دنیا بودن و دلبستگی به مادیات است. واقعاً که او چادری سر میکرد که وسطش دوخته شده بود تا ناگهان بادی
نباید و دو لبه ی چادرش را از هم جدا نکند و هرچه زیر چادر است بیرون نیفتد. می خواهم بگویم نسرین واقعاً با حجاب بود. مقنعه ی سیاه و چانه دارش طوری صورت کوچکش را می پوشاند که فقط دماغ بزرگ و خمیده اش بیرون می ماند یک قوز کوچولو هم پشتش داشت که روزهای ماه رمضان بزرگتر می شد. روزهای دوشنبه و پنج شنبه قوزی تر میشد چون برای خودسازی روزه می گرفت و با خرما افطار می کرد. به ندرت پیش می آمد تجمل بیشتری در تغذیه ی روزهای روزه داری اش داشته باشد. این برنامه ای بود که از دو ماه قبل از پیروزی
انقلاب اجرا کرده و تا آن موقع که من می دیدمش ترک نشده بود. کلمه و فعل مورد علاقه اش تذکر« و تذکر دادن بود. تکان می خوردی بهت تذکر میداد. اگر هم زمان مناسبی برای تذکر دادن نبود گوشه ای می نوشت تذکر« و دورش یک گردالی خوشگل میکشید تا پادش بماند که قضای تذکر را حتماً به جا بیاورد.
محبوبه هم چادری بود اما کمی که سماجت به خرج می دادی می توانستی گوشه هایی از صورت و مژه های بلند و پرپشتش را ببینی می خواهم بگویم نسرین خیلی رو می گرفت اما محبوبه یک کم کمتر و
من اصلا.ً صورتم را همچین مثل طبق می انداختم بیرون که لج نسرین در می آمد و هی به ام تذکر میداد که صورتم را بیشتر بپوشانم. البته من خیلی وقت ها گوش میکردم چون بیشتر وقت ها از نسرین حاب می بردم. چون خیلی دوستش داشتم. چون به یک دوستی مادام العمر فکر میکردم و چند تا چون دیگر که گفتن ندارد.
هم نسرین و هم محبوبه توی حزب رفت و آمد داشتند. غافل می شدم داشتند در گوشی حرف می زدند و جزوه رد و بدل می کردند. از همان اول معلوم بود که من توی رازهای حزبی شان جایی ندارم. اگر هم پای مرا به حزب باز کردند سماجت خودم بود که میخواستم بدانم توی حزب چه خبر است که آنها درست زیر گوش من برای روزهای سه شنبه و پنج شنبه قرار می گذارند و اول صبح به حزب می روند. آنها واقعاً هیچ وقت مرا خودی و محرم ندانستند.
این را همان روزها هم فهمیده بودم. اما دست بردار نبودم و میخواستم با آنها به حزب بروم و
ببینم این برادر وارسته کی است که نسرین در باره اش می گوید: برای برو بچه های هفت تا مسجد سیر مطالعاتی گذاشته خیلی باسواده خیلی قابل اطمینانه خیلی خودیه خیلی انقلابی خیلی مکتبیه خیلی
دائم الوضوست خیلی حالیشه خیلی حزب اللهیه خیلی چشم پاکه خیلی به لذتهای دنیا بی اعتناست خیلی مدیر و مدبره، خیلی نماز شب خوانه خیلی خود سازی می کنه خیلی روزه بگیره ره خیلی خانواده دار و اصیله و … خلاصه این که خیلی خیلیه
- انتشار : 20/05/1404
- به روز رسانی : 20/05/1404