دانلود رایگان رمان اعصار پاییز اثر MANA.
دانلود رمان اعصار پاییز اثر MANA. (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پاییز را دوست دارم، تو را همیشه به یادم میآورد، آن لبخندت، آن نگاهت، پاییز حالم را خوب میکند همچون تو، خاطراتم. یادم میآید از تو پرسیدم پاییز را دوست داری و تو در جوابم سکوت کردی! حال میتوانم معنی آن سکوتات را درک کنم، پاییز با اینکه دلگیر است اما پر از خاطراتی خوب و بد است، من تورا در پاییز یافتم پس پاییز را همچون تو دوست دارم، او تو را به من بخشید! …
خلاصه رمان اعصار پاییز
دلم پاییز را میخواهد، آن غروبهای دلگیرش را میخواهد، آن برگهای نارنجی و زرد رنگش را میخواهد، آن روزهای بارانی اش را میخواهد. دخترک غمگینی را میبینم، بر روی نیمکتمان نشسته است؛ میخواهم به گامهایم سرعت بخشم و خود را به او برسانم. مردی جوان نزدیکش میشود؛ شاخه گلش را روبه روی او قرار میدهد. دخترک شاد میشود، من دلتنگ. دخترک لبخند میزند من تلخند. آنها رفته اند و حال؛ من با دل گرفته ای بر روی نیمکت مان مینشینم و به امید دیداری دوباره در انتظارت میمانم. آن لیوان قهوه را رو به رویت قرار میدهم و با سکوتی پر از حرف به آن سیاهی
چشمانت خیره میشوم؛ هر دویمان سکوت داریم، سکوتی پر از حرفهای ناگفته همچون کودکی پنج ساله دلگیر به آن سنگ سفید رنگ که اسم زیبایت رویش حکاکی شده است خیره میشوم. قطرات باران؛ نم نم بر روی سنگ فرود میآیند. تبسمی تلخ بر روی لبانم جای میگیرد؛ آسمان دلش برایت تنگ شده است. او هم؛ همچون من گریه میکند. همچون من؛ دلگیر است. همچون من دلتنگ است. همچون من؛ در انتظارت است. دستانت را محکم میگیرم؛ ترس دارم. ترس دارم که مبادا روزی برسد که دگر این دستها را نداشته باشم. ترس دارم که مبادا روزی برسد که دگر به جای بودن
انگشتهایت در میان انگشتهایم؛ سیگار جای بگیرد. بر روی برگهای زرد نارنجی مینشینم و در انتظارت میان آن برگها میمانم؛ ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها گذشت تو نیامدی. دلم آرامشی میخواهد؛ از جنس تو. آسمان شبهایم تاریکی می خواهد؛ از جنس چشمهای تو، موهایم نوازشهایت و دستانم دستهایت را. این روزها دلم خوشبختی میخواهد؛ دلم تو را میخواهد. برایت از دلتنگیهایم گفتم و تو گفتی؛ میگذرد. برایت از اشکهایم گفتم و تو گفتی؛ میگذرد. برایت از دوست داشتن هایم گفتم و تو گفتی؛ میگذرد. برایت از همهی این روزهای سرد پاییزی ام گفتم و تو در جوابم گفتی؛ میگذرد …