رمان عابر بی سایه
عنوان | رمان عابر بی سایه |
نویسنده | زینب ایلخانی |
ژانر | عاشقانه، هیجانی |
تعداد صفحه | 1489 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان عابر بی سایه اثر زینب ایلخانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش شده با لینک مستقیم رایگان
پدر سوشا فوت میکند، در حالی که چند روز بیشتر به نامزدی او با دلآرام نمانده! سوشا با دل آرام راهی شهر مرزی زادگاهش میشوند، تا در مراسم فوت پدر شرکت کنند، سوشا، در یک نیمه شب، در روستا عملی مغایر با آداب رسوم انجام داده، و حالا بخاطر آن خطا مردم روستا درصدد گرفتن تقاص بر میآیند. که این تقاص در روستای آن ها فقط با ضربه زدن به ناموس انجام میشود! سوشا به وحشت میافتد و دست به دامان آراز، دایی جوان خود و خانِ روستا میشود، که رابطه خوبی با او ندارد …
خلاصه رمان عابر بی سایه
روز خرید حلقه با هم در یک جواهر فروشی قرار گذاشتیم کارم در بیمارستان طول کشید با دو ساعت تاخیر رسیدم. روی کاناپه جواهر فروشی لم داده بود و با دیدنم سریع به ساعت چشم دوخت که متوجهم کند!! معذرت خواستم و سعی کردم از او دل جویی کنم. عصبی بود کیت حلقه انتخابی اش را محکم در مقابلم روی میز کوبید. یک لحظه لرزیدم و از شرم در مقابل فروشنده دلم میخواست بمیرم. با اخم تندی نگاهش کردم به شدت سرخ شده بود حلقه را پس زدم و رو به فروشنده گفتم: معذرت میخوام جناب
یک روز دیگه مزاحم میشیم. بعد از اتمام جمله ام حالش وخیم تر شد و با صدای خیلی بلند تر گفت: کی؟! وقتی که تو کارت رو توی اون بیمارستان لعنتی به من ترجیح ندی کی میشه دل آرام؟؟ وقتی دلی صدایم نمیکرد یعنی واقعا متشنج بود!!! سعی کردم آرام باشم با متانت گفتم: سوشا زشته اینجا جای مناسبی واسه این حرف ها نیست توقعش را نداشتم کیفش را برداشت و از مغازه با عصبانیت خارج شد. فروشنده ها با حیرت به ما خیره شده بودند با شرم معذرت خواستم و دنبالش دویدم!!! باورش محال تر
شد!!! پایش را روی گاز گذاشت و بی من رفت… تا رسیدن به خانه هزار بار از خودم پرسیدم زود نبود؟! سوشا زود رنج بود و گاهی عصبی با همه مهربانی و آرامشش طاقت مخالفت شنیدن نداشت و این مرا نگران میکرد! به خانه که رسیدم دلسا و مامان منتظر دیدن حلقهام بودند امان از این آبروداری های دخترانه جنس زن محکوم است به نگفتن و من نگفتم که چه قدر امروز تحقیر شده ام و چه قدر غم دارم! حتی به خودم اجازه و جرات گریه نمیدادم. عجیب آن روزها قوی بودم و این روزها… مثل هر دعوایی این بار هم …
- انتشار : 30/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
الان دارید تبلیغ همسرتون رو میکنید
تاروت و بی مرزی😊من بعدازاین دوتا هیچ رمانی رو نمیتونم بخونم
رمان سیاهپوش هم در این احوالات هست نه زیاد ها ولی قطعا خوشتون میاد
سلام عزیزم هفت خطو میگی؟
واقعا عالی بودحتما بخونید
سلام بهترین رمانیه که خوندم واقعا شاهکاره چندباری هست خوندمش بازم دوست دارم بخونمش هر بار میخونم برام تازگی داره عالیه عالی ممنون از نویسندش
ولی به شخصه خسته شدم از خوندن رمان هایی که یا دختره توسری خوره یا همش اشتباه از دختره است و پسره اشتباه نمیکنه پسره هیچوقت اشتباه نداره اصلا اسطوره است دختره همش اشتباه میکنه یا اینکه رمان هایی که دختره همش تو سری خوره تهش تمام شخصیت های داستان واسه اینکه باهاش بد بودن پشیمان میشن و…
بچه ها یه رمانه هس دختره اول با یه پسر مریض ازدواج کرده و ازش پرستاری میکنه بعد دختره از شوهر اولیش طلاق میگیره با پسری که باعث شده باباش ورشکست بشه ازدواج میکنه
یه پسر عمو هم به اسم سپهر دوسش داره ولی بخاطر ورشکستگی باباش ولش میکنه
اسم رمانو میشه بگید
سلام
سوشا رو دفن کردن درحالی که بیهوش بوده ! آدم بیهوش نفس می کشه
خب این اشکال داره
منم کانل نخوندمش ازبس ناراحت کننده بودوطولانی
درست
منم ناراجت شدم
کلاهیچوقت نتونستم این رمان کامل بخونم بآینکه عالی بود
فوق العااااده بود رمانش یکی از بهترین رمانهای بود ک خوندم همش باهاش حالم خوب بود هم ناراحت هم گریه کردم ب خصوص اخرش واقعا عالی بود ممنون
سلام . رمان خیلی خوبی هست .داستان جالب و پر کششی داره . من خیلی دوستش داشتم .خوندنش را مخصوصا به آقایون پیشنهاد میکنم . ظرافتهای رفتاری مورد نیاز مردها را خوب نشون میده .
آفرین به قلم قوی خانم ایلخانی 🌺🌺🌺
فقط یه سوال دارم اینکه قهرمانهای مرد داستانهایی که خانمها نویسنده شون هستن چرا اینقدر بی عیب و نقصن ،مثلا آراز یه مرد فوق العاده بود ،عشق را میفهمید ،درک متقابل را میفهمید ،احترام به خانواده را میفهمید و خیلی چیزهای دیگه، درکل یه مرد رویایی کسی که میشه دوستش داشت و بهش افتخار کرد .
به نظر شما خلق این جور شخصیتها به این خاطر نیست که مردهای دنیای واقعی اصلا اینجوری نیستن نه بلدن و نه کسی بهشون یاد داده و نه خودشون اهل فهمش هستن .
کاش مردها میفهمیدن که اگر ذره ای اهل فهمیدن زنها باشن زنها تا کجاها میتونن عاشق بشن
يکی از بهترین رماناییه که چندین بار خوندمش:))) فوق العادس❤
ده بار خوندمش عالیه
رمان بسیار قشنگی بود باهاش زندگی کردم ایول به قلمتون😍
عابر بی سایه رمان قشنگی بود♥️اما دلم برا سوشا خیلی سوخت خیلی بدبختی کشید
بی نظیرررررره با اینکه چند سال پیش این رمان رو خوندم اما جزبهترینهاست از خانم ایلخانی تشکر میکنم بخاطر ذهن خلاقشون.
میشه ازتون خواهش کنم رمان بتسابه از همین نویسنده رو تو سایتتون قرار بدید🙏
اسم این رمان آفرت
نویسنده عزیز دستت طلا زیبا نوشتی لذت بردم از کتابت و این فهمیدم جایی که عشق هست خدا هست
به نظرم کتاب عالی بود من خیلی از رمان های خانوم ایلخانی رو خوندم ولی از همه بیشتر بین رمان هایی که از ایشون خوندم ماه طوفان رو با آقای هنرپیشه رو خیلی دوستدارم ولی عابر بی سایه و این مرد امشب میمیرد و با سقوط دستهای ما هم خیلی قشنگ هستم پیشنهاد میکنم حتما بخونید .
سلام،دنبال یه رمانی میگردم که درمورد یه دختر مهندسیه برای گرفتن یه پروژه براش شرط میزارن که یه پسری رو با بابابزرگش آشتی بده اینم برای نزدیک شدن به پسره خدمتکارش میشه.وقتی پسره رابطش با بابابزرگش خوش شد دختره میزاره میره..پسره در به در دنبالش میگرده تا اینکه تو مهمونی مربوط به مهندسای اون پروژه دختره رو میبینه
سلام من یه رمان خوندم که دختره یه پسره قبلاً دوست بودن با هم ولی پسره یه هو میره بعد چند سال برمیگرده میخواد دل دختره رو بدست بیاره ولی دلیلشو نمیگه تا اینکه زنداداشش تو یه عروسی به دختره میگه که چرا رفته دختره با برادرم دابسون زندگی میکنه
سلام ببخشید من قبلاً یه رمان خوندم که دختره و رئیسش از هم خوششون میاد ولی پدر مادر پسره میگن که تو با دختر عموی خود ت ازدواج کن پدره سکته میکنه دختره خودشو کنار میکشه بعد چند ماه یا چند سال عمو میبینن ولی پسره با دختر عموی خود ش ازدواج نکرده اینا باهم ازدواج کردند
سلام خسته نباشید ولی این رمان قراره چاپ بشه
به شدت غمگین بود من که گریه ام نمیگرفت کلی تو جاهای مختلف داشتان عمیییق گریه کردم، یه جوری هم دلت برا سوشا میسوخت هم دلت پیش اراز بود خیلی احساس ادمو اذیت میکرد خیلی
خسته نباشی نویسنده ی عزیز
حقیقتا رمان از خیلی از رمان های چرت امروزی بهتر بود و قلم نویسنده هم خوب بود منتها پررر بود از انرژی منفی واقعا یه جاهایی میگفتم بابا بسه دیگه چقدر انرژی منفی و مریضی و کتک و… باید تو یه رمان وجود داشته باشه؟!
حقیقتا من نتونستم تا آخرش بخونم چون واقعا بیش از حد انرژیش حالمو بد کرد…
آخه من یه کانال توی ایتا دیدیم که داستان همین رمان فقط با تغییر اسم رمان و شخصیت هاش داره گذاشته میشه
سلام خیر
سلام این رمان بی نظیره فقط من یه سوال دارم آیا این رمان در کانال های ایتا هم به صورت قسمتی توسط خود نویسنده گذاشته میشه؟
مگه بهتر از این رمان هم هست؟راستش به شدت خوب بود من که خیلی لذت بردم:)))
آراز که اصلا هیچ وقت شوهر میترا نشد میترا روانپزکش بود
یکم آخرای داستان تخیلی شد اون موقع که آراز و میترا هنوز زن و شوهر بود واقعا عجیب بود که آراز همش میرفت خونه دل آرام میموند
یا یه تیکه از داستان که دل آرام از سوشا جدا شده بود با خودش گفت من که از سوشا جدا شدم چرا آراز ابراز علاقه نمیکنه در صورتی که هنوز آراز شوهر میترا بود
عالیه عالییییی😍😍😍💖
واقعا درست میگی
یه جاهایی دیگه میترسیدم که بخونم ، الان یه اتفاقی بدی میافته
من کامل نخوندمش
آخرش چی میشه؟
این مرد امشب میمیرد و عابر بی سایه دوتا اثر خیلی خوب و ارزشمند این نویسنده که حقیقتا ارزش خوندن دارن
اره
کتاب عالی بود فقط من یه سوال دارم چرا کتاب هاتون توش مرداش انقد وحشین مثلا :معین نامدار در این مرد امشب میمیرد . بهزاد بهمنش در با سقوط دست های ما . سوشا در عابر بی سایه . همشون به یه نحوی یه حرکت وحشیانه ای میزنند
😒😒تا نصفش خوندم.خیلی طولانی بود و خسته کننده و پر غم بنظرم.مگه میشه یه زن این همه مسائل مهم رو از شوهری که عاشقشه پنهون کنه؟هر چی موضوع بود تو این رمان اومده😏😏
دست به قلم خانوم ایلخانی واقعا عالی هست من با سقوط دست های ما و این مرد امشب میمیرد را خوانده ام و این کتاب رو هم تصمیم دارم بخونم ولی مطمئنم عین اون دو کتابش این کتابش هم عالی و فوق العاده است
من دوتا کتاب از این نویسنده خوندم (این مرد امشب میمیرد)و (با سقوط دست های ما ) واقعا قلم نویسنده عالی هست و این هم میخواهم بخونم
آغاز رمان خوب👍
پایان ضعیف 👎
بله پایانش خوبه اما کلا غمگینه
نویسنده زیادی داستان رو کش داده بود
من تمام رمان های خانوم زینب ایلخانی رو خوندم
بنظرم من رمان با سقوط دستهای ما که قلم همین نویسنده هستش از همه رمان هاش زیباتر بود.
در کل رمان خوبی بود
ولی
بنظر من شخصیت آراز یکم ازار دهنده بود ،یعنی از دسته کسایی بود که تو رمانا هیچ اشتباهی ازشون سر نمیزنه اگر هم زد ، مشکل از دختره یا هر کی بجز اون بوده چون در رمان این شخصیت یه فرشته بی باله😐
ولی در کل خانم ایلخانی عاالی مینویسه من خیلی از رمان با سقوط دست های ما خوشم اومد دو بار خوندمش و این مرد امشب میمیرد…
یه کوچولو حاوی اسپویل ………………………………………………………………………………………………………………………………………….
خانم ایلخانی واقعا قلم خیلی خوبی دارن ولی اخرهای داستان هاش که میرسه یکدفعه شخصیت های داستان جنی میشن و تصمیماتی میگیرن که شک میکنی که از اول عقلی تو سرشون بوده ولی منم عاشق شخصیت آرازم چقدر این ساشا در به در رو فحش دادم من تو کتاب رمان این مرد امشب میمیرد هم عاشق شخصیت معین بودم بس که آقا بود .. حتما رمان های خانم ایخانی رو یکبار هم که شده بخونید ، کتاب جدید ننوشتن ؟؟؟
این مرد امشب میمیرد و عابر بی سایه بی شک بهترین داستان هایی هستند که خوندم و من تا اخر عمرم فراموش نمیکنم
فقد میتونم بگم محشر و فوق العادس
ممنون از قلم جادوییتون خانوم ایلخانی عزیز❤نوشتن شما تو قلب ما هک شده
این مرد امشب میمیرد و عابر بی سایه جفتشونو متاسفانه عالی شروع کرده ولی از وسطاش به بعد گند زده انقدر اتفاقهای وحشتناک و غم انگیزو نوشته که آدم با وجود قلم قویش میترسه رمانهای دیگشو بخونه امیدوارم خانم ایلخانی به نظرات کمی توجه کنن یکم تغییر بدن روندشونو
عالی بوووددد واقعا عابر بی سایه بهترین رمانی بود که تا حالا خوندم عاشق شخصیت آراز شدم با این رمان زندگی کردم ولی نویسندش با وجود قلم عالی خیلی بی رحمه و دیگه زیاد از حد غم انگیز مینویسه همین ضعفش باعث میشه دله آدمو بزنه
من اندازه موهای سرم رمان خوندم ولی این رمان به شدت منو مجذوب خودش میکنه هیچ رمان ددیگه ایو در حد این نمیبنم بی حدو اندازه قشنگه محشرررره😍😭