رمان آگاپه
عنوان | رمان آگاپه |
نویسنده | نرگس |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، معمایی |
تعداد صفحه | 2793 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان آگاپه اثر نرگس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
میرزا محراب خان ملکان با وجود اینکه در آستانهی سی سالگیه اما یک شهر روی اسمش قسم میخورند، او یار و یاور همهست دلداده دختری است که از تمام مردهای مذهبی بدش میآید! گلاره به خاطر فرار از دست میرزا محراب خان، خودش را به دست مردی میسپارد که تازه از خارج آمده و …
خلاصه رمان آگاپه
رفتیم باغ جمع شدیم هر چی با چشم گشتم پیداش نکردم. انگار محراب ملکان آب شده و رفته بود توی زمین. گوشه ای ایستادم دور از بقیه… باغ پر شده بود از میزهای گرد با رو میزی های سفید و قرمز که روی هر کدوم وسایل پذیرایی رو چیده بودند. بعضی ها پشت میز نشسته بودند و بعضی ها سرپا ایستاده بودند در انتظار ورود حاجی… تکیه دادم به یه درخت و همینطور که داشتم چشم میچرخوندم بین جمعیت مردی رو دیدم که خیلی دورتر پشت یکی از میزها نشسته بود و خیره شده بود به من… کت مشکی
خیلی شیکی تنش بود و موهای جوگندمیش جذابیت خاصی به چهرهش میداد. نمیشناختمش تا به حال ندیده بودمش. لبخندی بهم زد و سرش رو به نشانه ادب تکون داد و منم متقابلا با لبخند جوابش رو دادم اما اصلا حس خوبی از لبخندش نگرفتم. چند قدم جلو رفتم و آروم تو گوش ثمین گفتم: اون کیه؟ -کی؟ -همون کت شلواریه که کنار عمو حبیب نشسته پشت میز دوم. -آهان… اون سهراب خانه پسر عموی باباته. -چرا من تا حالا ندیدمش پس؟ -خب زیاد ایران نیست ولی میگن خیلی آدم حسابیه ازدواج هم نکرده تا حالا
آلمان زندگی میکرد اما الان چند وقتی میشه برگشته ایران خیلی وضعش خوبه. -آهان. -آره حالا اونو ولش کن میرزا محراب جون کجاست؟! نمی بینمش. با شرارت لیمو گاز گرفتم. -آره حالش خراب شد، فکر کنم رفت ریکاوری کنه بیاد. ثمین زیر خنده زد. -چرت نگو دختر. دوباره چشمم به سهراب افتاد. خیلی مرموز بود و نگاهش حس عجیبی رو توی دلم ایجاد میکرد. چند دقیقه بعد، صدای صلوات جمعیت بلند شد و دود اسپند کل باغ رو پر کرد. تمام افراد حاضر در باغ سمت در ورودی باغ رفتند. اونایی که نشسته بودند …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 26/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403