رمان اخگری در خاکستر
عنوان | رمان اخگری در خاکستر |
نویسنده | صبا طاهر |
ژانر | عاشقانه، فانتزی، حماسی، هیجانی، دارک |
تعداد صفحه | 535 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان اخگری در خاکستر (جلد اول) اثر صبا طاهر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
قهرمان این کتاب لایا نام دارد. لایا از قوانینی که در «امپراطوری نظامی» وجود دارد و همه باید آنها را اجرا کنند، خسته شده است، اما صبر و تحمل او زمانی به پایان میرسد که نیروهای امپراطوری، برادرش را به جرم یاری رساندن به گروه مقاومت، به زندان میاندازند. لایا می خواهد برادرش را نجات دهد، او در این راه نقشه میکشد که به عنوان یک برده به آموزشگاه نیروهای امپراطوری برود و برای گروه مقاومت جاسوسی کند. اما مأموریت لایا زمانی خطرناکتر میشود که یکی از مقامهای امپراطوری به نام اوگرز اعلام میکند که برای اولین بار، چهار تن از فارغ التحصیلان جدید آموزشگاه، برای بهدستآوردن تاج و تخت پادشاهی با هم رقابت خواهند کرد …
خلاصه رمان اخگری در خاکستر
“لایا” با عجله در سردابهها پیش میرویم، کینان جلویم و سانا پشت سرم است. وقتی کینان مطمئن میشود گشت آکسها را پشت سر گذاشته ایم، از سرعت قدمهایش کم میکند و با عصبانیت به سانا دستور میدهد چشمهایم را ببندد. به خاطر خشونت صدایش چهره درهم میکشم. مقاومت به چنین روزی افتاده؟ به گروهی از لاتها و دزدها تبدیل شده؟ چطور چنین اتفاقی افتاد؟ تنها دوازده سال پیش شورشیها در اوج قدرت بودند و با قبیله نشین ها و پادشاه مارین متحد شده بودند. بر مبنای شعارشان یعنی عزت زندگی میکردند و برای آزادی میجنگیدند، از بیگناهان محافظت میکردند، وفاداری به مردم خودشان را
بر هر چیز دیگری ارجحیت میدادند. آیا مقاومت اکنون این قانون را به خاطر دارد؟ اگر بر فرض محال داشته باشد آیا به من کمک خواهند کرد؟ آیا میتوانند کمکم کنند؟ مجبورشون میکنی کمکت کنن؛ بار دیگر صدای دارین است، مطمئن و قوی مثل، زمانی که یاد داد از درخت بالا بروم مثل زمانی که خواندن را یادم داد پس از مدت زمانی که برایم به اندازهی چندین ساعت طول میکشد سانا زمزمه میکند: رسیدیم. صدای چند ضربه به درو بعد صدای خش خش بازشدنش را میشنوم. سانا من را به جلو هدایت می کند و موج هوای خنکی به صورتم میخورد که پس از بوی گند سردابهها مانند بهار حس تازگی دارد نور از لبههای
چشم بندم داخل میخزد بوی سبز و سنگین توتون در بینیام میپیچد و یاد پدرم میافتم که در حال کشیدن نقاشی عفریتها و وایتها برای من پیپ میکشید اگر الان مرا اینجا در مخفیگاه مقاومت میدید چه میگفت؟ زمزمه ها و نجواهایی را میشنوم انگشتهای گرمی در مویم گره میخورد و لحظه ای بعد چشم بند باز میشود کینان دقیقا پشت سرم است میگوید: سانا چندتا برگ چریش بهش بده و از اینجا ببرش بیرون. به سمت مبارز دیگری میچرخد، دختری که چند سال از من بزرگتر است و وقتی کینان با او حرف میزند سرخ میشود. مازن کجاست؟ راج و نوید گزارش دادن یا نه؟ وقتی مطمئنم کینان صدایم را نمیشنود …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 07/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403