رمان ایاز و ماه

عنوانرمان ایاز و ماه
نویسندهاکرم محمدی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه3207
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان ایاز و ماه اثر اکرم محمدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

آیاز دختر یکی از بزرگان گمیش تپه، با خواهش و التماس برای ادامه‌ی تحصیل به همراه یکی از برادرانش به تهران می‌اید، اما چند ماه بیشتر از شروع درسش در تربیت معلم نمی‌گذرد که به دستور نامادری اش باید برای عقد با مردی که همسن پدرش است به شهرشان برگردد اما …

خلاصه رمان ایاز و ماه

تکیه‌ ام را به دیوار پشت سرم محکم کردم و سعی کردم پاهای لرزانم را ثابت نگه دارم. زن وسط ما ایستاده بود اما دکتر جوری به من زل زده بود انگار ماری به طعمه اش چنان که انگار کسی در اتاق نیست، حتی خودش… همان طور که کیفم را در آغوش داشتم چند سانت خودم را کنار کشیدم سمت در دیگر حتی قباد هم در برابر مرد رو به رویم ترسناک نبود بالاخره زن سفیدپوش را کنار زد اما قبل از اینکه دستش به من برسد خودم را از اتاق به بیرون پرت کرده بودم. قباد کنار در روی نیمکتی نشسته و سرش داخل گوشی جدیدش بود. -صبر كن! صدای مردانه عصبی که از پشت سرم آمد،

انگار دستی مرا سمت مخالفشان در راهرو هل داده باشد مثل باد دویدم قلبم با حس نزدیک شدن به آزادی دیوانه وار تلاش می‌کرد تا خلاص شوم. صدای پایی از پشت سرم نمی‌آمد به خودم جرئت دادم در پیچ راهرو به عقب نگاه کردم مچ قباد اسیر دست‌ های مرد بود. صدای داد و فریادهایشان پاهایم را حتی لحظه ای سست نکرد. دقایقی بعد وسط پیاده رو مثل دیوانه ها می‌دویدم گام هایم از نفس هایم جلو می‌زدند. چقدر فاصله گرفتم را نمی‌دانم… دستم را برای تاکسی بلند کردم و داد زدم: دربست! به محض ترمز کردن در تاکسی را باز کردم و داخل پریدم صدای نفس‌هایم در اتاقک می‌پیچید

می‌توانستم سنگینی نگاه راننده را از آینه به خودم ببینم اما اهمیتی نداشت در آن لحظه هیچ چیز جز دور شدن اهمیتی نداشت. سرم را به صندلی تکیه دادم تا تنفسم عادی شود. هنوز جای نگاه‌های بد مرد روی تنم می‌سوخت و تازه بود. گوشی‌ام در جیبم لرزید وحشت زده گوشی را بیرون کشیدم این شماره را کسی نداشت حتی قباد… سیم کارت مجانی بی بی که قرار بود تا مجبور نشدم از آن استفاده نکنم. یک شماره ناشناس و یک پیام: شناسنامه‌ت رو نبردی خوشگله! تنها کسی که می‌توانست چنین پیامی را ارسال کند. می‌توانستم تصورش کنم با آن چشم‌ های سبز بی پرده و تيز …

دیدگاه کاربران درباره رمان ایاز و ماه
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهدیس
مهدیس
پاسخ به  مریم
1 سال قبل

کامله یانه؟

مریم
مریم
1 سال قبل

رمان زیبایی بود،