رمان بهار که بیاید
عنوان | رمان بهار که بیاید |
نویسنده | فاطمه ایمانی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 842 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان بهار که بیاید اثر فاطمه ایمانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مهران مبرهن نامزد انتخابات مجلس طی یک تصادف ناخواسته باعث مرگ مردی از تبعه ی افغان میشه و برای اینکه این مسئله باعث خراب شدن برنامه هاش نشه, برادر بزرگترش مهراب خودشو معرفی میکنه، با اینکار ناخواسته درگیر زندگی تنها بازمانده ی اون مرد، دختر خود ساخته و مغروری به اسم تیلا میشه …
خلاصه رمان بهار که بیاید
حاج آقا پیشانیش را فشرد، باز هم یکی از آن سردردهای عصبی به سراغش آمده و امانش را بریده بود … مهران ماشین را جلوی در خانه نگه داشت و راننده حاج آقا که از اداره به دنبالش آمده بود بلافاصله از ماشین پیاده و چاپلوسانه سرخم کرد … من دیگه باید برم … خودتون مادرتون رو یه جوری روشن کنی
به مطهره هم بهتره چیزی نگین، ندونستن اون بیشتر به نفعشه … مهران با ناراحتی سرش را پایین انداخت و به این فکر کرد که حق با حاج آقاست … نه شرایط جسمی و نه روحی همسرش ظرفیت پذیرش این درد تازه را نداشت و او باید یک تنه این غم را به دوش می کشید … نگاهش به مهراب که درحال باز کردن در خانه بود، خیره ماند
بی انصافی می شد اگر می گفت یک تنه این غم را تحمل می کند. برادرش قصه ی آش نخورده و دهان سوخته بود … میری بالا؟ با سوال مهراب به خودش آمد … نه، مطهره صبح ها استراحت میکنه … بهتره نرم که بیدار نشه
وارد خانه شدند و با دیدن مادرشان که تند تند چند برگه را زیر و رو می کرد و همزمان با تلفن حرف می زد هر دو روی مبلمان راحتی توی هال لم دادند … نگاه مهراب به مقنعه ی مشکی بلند مادر که قاب کوچکی از صورت زیبا و مهربانش ساخته بود خیره ماند …
- انتشار : 13/11/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403