رمان بندبازی

عنوانرمان بندبازی
نویسندهالناز محمدی
ژانرعاشقانه، معمایی، هیجانی
تعداد صفحه3570
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان بندبازی اثر الناز محمدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

پروانه برای نجات برادرش به طور ظاهرا اتفاقی با پارسا و به واسطه اون با پیمان ستوده وکیل کاربلد و حرفه ای آشنا می‌شود. پیمان و پروا وارد بازی خطرناک گذشته و حال اطرافیانشان می‌شوند و برای یافتن معماها و دلیل مشکلات و مرگ‌ها و آدم ربایی‌های پیش آمده،  با گذشته خانواده‌های خودشون مواجه می‌شوند. گذشته ای که در آن یک نقشه گنج و ردیابی اون توسط چهار دوست (پدر پروا و پدر پیمان دو نفر از این چهار دوست بودند) به حال و مشکلات امروزشان ارتباط پیدا کرده …

خلاصه رمان بندبازی

معده اش توی گلویش بود جان داشت از کف دست و پایش می‌رفت و عقل از سرش اگر یاسر می‌مرد چه خاکی توی سرش می‌کرد. اگر … با ترمز گرفتن ماشینی یک قدمی اش و جیغ سمانه و پیاده شدن راننده نفهمید زمان چطور گذشت. فقط خیابان دور سرش چرخ خورد و اگر سمانه نمی‌چسبید بهش، با مخ می‌خورد زمین! نشست لب جدول و سرش را گرفت بین دست هایش که بطری آبی آمد جلوی دستش سر که بلند کرد. از دیدن پارسا، قلبش چند ثانیه ایستاد سمانه. با تشکر خواست بطری را بگیرد که پارسا بی‌حرف نشست جلوی

پای او. پروا خودش را کمی عقب کشید و پارسا آهسته گفت: بذار من کمکت کنم پروا‌. چند ثانیه ای که به بهت گذشت پروا با حرص بلند شد و از شوک حرکتش، پارسا کمی عقب پرت شد. اگر خودش را جمع نمی کرد، قطعاً روی زمین می افتاد. -ببین من نمی‌دونم تو رو کدوم خری فرستاده که از کله صبح تا بوق سگ زاغمو چوب می‌زنی و… -چرا باید کسی منو فرستاده باشه؟ میگم می‌دونم تو به دردسر افتادی می‌خوام کمکت کنم! -تو فقط شرت رو کم کن. برگشت و تازه سمانه را دید که هاج وواج نگاهشان می‌کند. از کنارش رد شد ولی

پارسا روبه رویش درآمد تا انگشت کشید جلوی صورتش پارسا گفت: یارو نمرده بردنش بیمارستان آتیه ! انگار کسی با باتون کوبید توی سر پروا پارسا نگاهی اطرافش کرد و کمی نزدیکش شد. -بریم به جا حرف بزنیم؟ پروا خودش را جمع کرد و با حالی بین حرص و سرگیجه نگاهش کرد. -کی هستی تو؟ -یکی که از جنمت خوشش اومده! -اینجا رو می‌بینی؟ تا حالا عند تا برادر به خاطر خواهر مادرشون شیکم یکیو سفره کردن و.. غیرت تو رگ و پی این کوچه محله است. می‌دونم می‌خوای خودم بیام با خونواده‌ات حرف بزنم؟ اصلاً رسمی بریم …

دیدگاه کاربران درباره رمان بندبازی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها