دانلود رایگان رمان بر دل نشسته اثر م.ابهام
دانلود رمان بر دل نشسته اثر م.ابهام به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نفس، دختر زیبایی است که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن دوری میکند و مهراد، مهندس جذاب و مغروری است که اعتقادی به عشق وعاشقی ندارد ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشوند که در این زمانه نظیرش دیده نشده …
خلاصه رمان بر دل نشسته
صبح که بیدار شدم یادم اومد که امروز نمیرم کارخونه چون باید برم استانبول، تابلو، آقای راستین.. اوه تازه یاد صداش افتادم با اون صداش اگه رو در رو باهام حرف میزد عکس العملم چی میشد، وای نکنه ضایع بازی در بیارم و مثل کسی که به صدای موج دریا و موزیک مدیتیشن گوش میده برم تو هپروت؟ بعید نیست، با اون صدای آلن دلونیش هر چیزی ممکنه.. باید خیلی کول و بیتفاوت برخورد کنم باهاش تازه از یکی شنیدم که میگفت کسایی که صداشون خیلی قشنگه خودشون اکثرا زشتن هه.. چه استدلال مزخرفی، خودم دیدم کسایی رو که هم صدا هم تصویرشون بیسته.. بیخیال صدای
جناب راستین لجباز شدم و رفتم پی کارام.. صبحونمو که خوردم کریمی زنگ زد و گفت بلیطم برای ۱۲ ظهره، خوب ساعتی بود وقتی میرسم حتما شرکته و میتونم ببینمش. یه ساک دوروزه جمع کردم و رفتم جلو آینه که حاضر بشم… به خودم نگاهی انداختم به موهای پرپشت مشکیم که وقتی باز بودن بیشتر از هر چیزی جلب توجه میکردن توی ظاهرم … موهام یا چشمام؟.. اوم.. نمیدونم.. خلاصه موهامو مثل همیشه به سختی با یه کلیپس جمع کردم بالای سرم یه ریملی به مژه های سیاهم کشیدم با یه رژ کمرنگ و تموم کم آرایش میکردم چون اجزای صورتم به اندازه کافی توی چشم بودن
دوست نداشتم بیشتر تابلو کنم خودمو. کیف و گوشی و ساکمو برداشتم و رفتم اتاق بابا، در زدم که گفت: بیا دخترکم .. رفتم تو از اینکه اونوقت صبح پای بساطشه خیلی ناراحت شدم ولی به روم نیاوردم تو خانواده ما احترام بزرگتر کوچک تری خیلی مهم بودو هر چقدرم با بابام صمیمی بودم ولی حق نداشتم توی کاراش دخالت کنم و بیشتر از کوپنم حرف بزنم. بساط وافور و تریاکش جلوش بود و نگاهم میکرد یعنی بگو. گفتم: بابا من دارم میرم استانبول پی تابلو، دو روزه میرم، ایشالا که با دست پر برمیگردم. -برو دخترم ولی خودتو زیاد اذیت نکن هیچ چیز این دنیا ارزش نداره که بیش از اندازه …