رمان بریت ماری اینجا بود

عنوانرمان بریت ماری اینجا بود
نویسندهفردریک بکمن
ژانرعاشقانه، طنز، درام، ورزشی
تعداد صفحه304
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان بریت ماری اینجا بود اثر فردریک بکمن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

بریت ماری نمی‌تواند شلوغی و بی نظمی را تحمل کند و یک کشوی به هم ریخته، برای او حکم گناهی نابخشودنی را دارد. بریت ماری کسی نیست که بخواهد دیگران را قضاوت کند، صرف نظر از این که آن‌ها چقدر بی‌نزاکت و شلخته باشند. تنها مشکل این‌جاست که آدم ها گاهی اوقات، پیشنهادهای مفید او را با انتقاد اشتباه می‌گیرند در حالی که قصد بریت ماری اصلاً این نیست. اما در زیر ظاهر سختگیر او، زنی زندگی می‌کند که تخیلات بیشتر، آرزوهای بزرگتر و قلبی مهربان‌تر از چیزی دارد که اطرافیانش می‌توانند تصور کنند. اما یک اتفاق، همه چیز را در زندگی بریت ماری تغییر می‌دهد و او مجبور می‌شود به سرنوشتی پا بگذارد که تا همین چند روز پیش، حتی فکرش را هم نمی‌کرد …

خلاصه رمان بریت ماری اینجا بود

بریت ماری رأس ساعت ۱۷ در دفتر زن جوان را می‌زند. زن جوان در حال پوشیدن پالتویش در را باز می‌کند بریت ماری گوشزد می‌کند: که اینطور معلومه که دارید میرید بیرون. زن جوان قیافه ای به خود می‌گیرد که انگار حس می‌کند متهمش کرده اند. -خب… تعطیل شدیم… همون طور که بهتون گفتم، باید… بریت ماری می‌پرسد: و کی برمی‌گردید؟ زن جوان می‌گوید: چی؟ بریت ماری پاسخ می‌دهد «بالاخره باید بدونم سیب زمینی ها رو کی بگذارم. زن جوان می‌پرسد: سیب زمینی ها؟ بریت ماری با صدای بلند می‌گوید: سیب زمینی غذای گیاه خواریه. انگار حالا او حس می‌کند که متهمش

کرده اند. زن جوان پلک‌هایش را با پشت دست می‌مالد. -بله، بله باشه، خانم ویسلاندر ببخشید، ولی همون طور که قبلاً سعی کردم توضیح بدم، اصلاً وقت… بریت ماری می‌گوید: این واسه شماست و مداد را جلوی صورت زن جوان می‌گیرد. زن جوان که مداد را با تعجب می‌گیرد بریت ماری مداد تراش ها را هم جلویش نگه می‌دارد یک تراش آبی و یک تراش صورتی به ترتیب اول سرش را سمت تراش‌ها تکان می‌دهد و سپس سمت موی مدل مردانه زن جوان و البته باحالتی کاملاً عاری از اتهام. -بله، این روزها آدم دقیقاً نمی‌دونه مردم ترجیح می‌دهند چه جور وسایلی داشته باشند. واسه همین

از هر دو رنگ براتون خریدم. زن جوان در درک منظور بریتماری کاملاً مطمئن به نظر نمی‌رسد. -مت… شکرم خیلی متشکرم. بریتماری با نگرانی توضیح می‌دهد: حالا لطفاً آشپز خونه رو بهم نشون بدید اگه زحمتی نیست براتون، وگرنه وقت واسه درست کردن سیب زمینی‌ها تنگ میشه. قیانه زن جوان برای مدتی طولانی جوری می‌شود که انگار بخواهد فریاد بکشد. -آشپزخونه؟ ولی اعصابش را در آخرین لحظه کنترل می‌کند و ظاهراً دست آخر به این نتیجه می‌رسد که اعتراض به جای اینکه مشکل را حل کند، بحث را بیهوده به درازا می‌کشد؛ درست مثل بچه کوچولوهایی که می‌بینند …

دانلود رمان بریت ماری اینجا بود
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان بریت ماری اینجا بود
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها