رمان چیزی تا طلوع نمانده
عنوان | رمان چیزی تا طلوع نمانده |
نویسنده | کیمیا میرزایی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 272 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان چیزی تا طلوع نمانده اثر کیمیا میرزایی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یاس دختر بیست ساله ای که به واسطهی فرید دوست مسیح برای بدست آوردن مدارکی وارد منزل مسیح میشود، اما با زیرکی مسیح نقشه برملا میشود و نفس اعتراف میکند خواهرش گروگان فرید است و …
خلاصه رمان چیزی تا طلوع نمانده
موبایلم را مقابل صورتم میگیرم و به عکس خواهر پنج ساله ام یاسمن خیره میشوم. نمیدانم الان کجاست و در چه وضعیتی سر میکند و همین هم باعث بارانی شدن نگاهم می شود. نبود تنها کسی که در این دنیا به عشقش زندهام، قلبم را به درد میآورد. اشک های شورم روی صورت سردم سر می خورند و بعد به آرامی از زیر چانه ام به پایین سقوط میکنند موبایل را بالا میآورم و به قلبم میچسبانم با تمام وجود هق میزنم تا با اشک ریختن خالی شوم از این حس فراقی که طعم غم میدهد و دلتنگی. آن قدر به خودم فشارش میدهم
که ناگهان زخم روی بدنم میسوزد و درد را تا معز استخوانم هدایت میکند. مهم نیست… بگذار درد بکشم گویی درد کشیدن در این دنیا حقم است و من دارم با این روش کار دنیا را راحتتر میکنم چند دقیقه ای به همین شکل اشک میریزم و گریه میکنم تا کمی از حس دلتنگی و عذابم کاسته شود هنوز صبحانه نخورده ام و همین عاملی ست که چشمانم از ضعف سیاهی برود. آن قدر در این یک ماه خودم را به دری زدم که در نهایت از تصمیمم مطمئن شدم. خودم فدای یک تار یاسمن فقط او سالم باشد، من دخترانگی که هیچ جانم را هم
برایش میدهم حالا که نقشه عوض شده و من هم تیمیام را عوض کردم، ترس و گنگی دوباره به وجودم راه یافت موبایل را از خودم فاصله میدهم و از اتاق خارج میشوم آرام از پله های نه چندان کم پایین میروم و به سمت آشپزخانه حرکت میکنم کوثرخانم با دیدن من که در چهارچوب درب ایستاده ام، پشت چشمی نازک میکند و زیرلب اصوات نامفهومی می گوید که متوجه اش نمیشوم. از رفتارش یک تای ابرویم را بالا میدهم میخواهم چیزی بگویم که زودتر از من زمزمه میکند: بیا بشین برات یچی درست کردم آقا گفت حالت خوب نیست …
- انتشار : 04/03/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403