رمان در مسیر آب و آتش
عنوان | رمان در مسیر آب و آتش |
نویسنده | فرشته تات شهدوست |
ژانر | عاشقانه، پلیسی |
تعداد صفحه | 308 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان در مسیر آب و آتش اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مانیا در کنار خواندن برای تخصصش، در یک بیمارستان هم مشغول بکار میشود، او که اهل ماجرا جویی و هیجان است، آرزوی ورود به ارتش را دارد! علیرغم مخالفت پدر و مادرش به عنوان پزشکیار وارد ارتش میشود، بر خلاف انتظارش محیط آنجا با چیزی که تصور میکرده زمین تا آسمان فرق میکند؛ مخصوصا که از همان بدو ورود، با سرگرد جدی و سخت گیری روبرو میشود …
خلاصه رمان در مسیر آب و آتش
سر میز شام بودیم که بابا پرسید: امروز چطور بود؟ نیم نگاهی بهش انداختم و سرمو با غذام گرم کردم: خوب بود… مثل همیشه… اروم سرشو تکون داد و سکوت کرد. مامان گفت: امروز خانم سخاوت زنگ زده بود. منتظر نگاهش کردم تا ادامه بده. بابا گفت: برای چی زنگ زده بود؟ مامان قاشق رو توی بشقابش گذاشت و شونه ش رو انداخت بالا.. -زنگ زده بود که بگه مهران هنوز روی ازدواج با مانیا اصرار داره. به بابا بابا نگاه کردم. دوست داشتم یه چیزی بگم ولی میخواستم ببینم بابا چی میگه.. مثل همیشه لحنش
اروم و در عین حال محکم بود ولی مانیا جوابشو داد. –منم همینو گفتم… ولی خب نمیدونم والا… اینبار من دخالت کردم و گفتم: در هر حال جواب من منفیه هر چقدر هم میخوان زنگ بزنن. جواب من همینه… نه… هر دو نگاهم کردن ولی چیزی نگفتن. از پشت میز بلند شدم و گفتم: من میرم تو اتاقم کمی خستهم … شب بخیر… مامان: تو که چیزی نخوردی دخترم؟ -سیر شدم مرسی. زیر سنگینی نگاهشون از اشپزخونه اومدم بیرون. روی تختم دراز کشیده بودم و به حرف های شمیم فکر میکردم. حق با اون بود ولی با خودم
عهد کرده بود که اگر یه یک بار دیگه دکتر طهماسب بخواد مزاحمم بشه بی برو برگرد از اون بیمارستان میام بیرون. دختر لجبازی بودم و همیشه کار خودمو انجام میدادم و به کسی کار نداشتم که چی میگه و چی میخواد. خود خواه نبودم ولی همیشه میگفتم که خودم برای خودم تصمیم میگیرم نه کسی دیگه. مغرور بودم و تا دلتون بخواد خود رای و لجباز… ماشینو تو پارکینگ پارک کردم و ازش پیاده شدم… امروز شیفت شب داشتم… وقتی میخواستم برم داخل بیمارستان به لحظه ایستادم… یه نفس عمیق کشیدم…
- انتشار : 29/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
شخصیت اهورا و کارایی که میکزد جالب بود . و به همون اندازه وجود شخصیت خاله مانیا گند زده بود به داستان . اگه دنبال جنجال بودید خیلی ماجراهای بهتری میشد ساخت . در کل داستان خوب بود اما نویسنده خیلی بد موقعیت ها رو توصیف میکرد . رمان شاهکاری میشد ازش دربیاد