رمان دُر
عنوان | رمان دُر |
نویسنده | مریم پیروند |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 2378 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دُر اثر مریم پیروند به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان “دُر” داستان دختری به نام درسا را روایت میکند که پس از از دست دادن والدینش، تحت سرپرستی عمویش، اردوان، قرار میگیرد. اردوان، با قوانین سختگیرانهاش، مانع از دیدار درسا با خانوادهاش میشود و تنها در صورتی به آنها اجازه میدهد درسا را ببینند که شرطهای او را بپذیرند. این شرایط، درسا را در موقعیتی دشوار قرار میدهد و او را وادار به تصمیمگیریهای سختی میکند که بر زندگی و روابطش تأثیر عمیقی میگذارد.
خلاصه رمان دُر
همه چیز با سرعتی سرسامآور در گذر بود. انگار زندگیام بر روی یک محور پرسرعت سوار شده و به سوی آیندهای نامعلوم میتاخت. از پیشنهاد غیرمنتظرهی اردوان تا نزدیکیام به او، پس زدن فرهاد و حالا این تعصب عجیبی که در رفتارهای اردوان میدیدم، همه و همه در گردابی از حوادث مرا به پیش میراندند.
به خانه که رسیدم، اخمهای درهمکشیدهی مادرم خبر از دلنگرانیاش میداد. شروع کرد به غر زدن و پشت سرم راه افتاد. صورت پناه را بوسیدم و با عجله به سمت اتاقم رفتم. اما مامان دستبردار نبود، همچنان دنبالم میآمد و با صدایی آکنده از گلایه از اردوان میگفت: «زنگ زدم گفتم زودتر بفرستدت، انگار زبان نمیفهمد! میگویم بگذار بچه را ببرم با خودمان، پایش را کرده توی یک کفش که نمیگذارم دخترم بیاید خانهی غریبهها. دخترم دخترم میکند واسه من، انگار من کور بودم ندیدم کی این بچه را زاییده، زباننفهم!»
دستی به موهای شرابی خوشرنگش کشید و جلوی اتاقم ایستاد. دکمههای پالتوم را باز کردم و باز هم شنیدم: «پیش پایت که بیایی زنگ زد گفت دیر میآیم دنبال پناه، بگذاریدش پیش خالهاش، یازده میآیم میبرمش…» منتظر بودم ببینم جواب مادرم چیست. ظاهراً لحظهای که مرا پیاده کرد به خانهمان زنگ زده و با مامان صحبت کرده بود.
-
«آن دور ایستاده نسخه میپیچد واسه همهمون، اگر دستم زیر سنگش نبود، با نرمی جوابش را میدادم، میشستمش که هفت مرده شور نشورنش… آخه مگه میشود تو نیایی؟ من و بابات برویم آنجا چی بگوییم… عمویت میخواهد با تو حرف بزند، حرف دارند باهات.»
-
من میآیم.
مامان یکه خورده، سکوت کرد.
- من تصمیمم را گرفتهام. لازم نیست به اردوان بگویید، میروم تا شرایطم را به خانوادهی عمویم بگویم و برای همیشه آنها را از سردرگمی دربیاورم. میدانم به غرور فرهاد برخورده و دوست دارد یک دلیل محکم از من بشنود که برای چی و به خاطر چه مسئلهی مهمی نامزدیمان را به هم زدم.
مامان: واقعاً میآیی؟…
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 01/03/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403
سلام.اگر کسی خونده نظر بده