رمان ارثیه شوم
عنوان | رمان ارثیه شوم |
نویسنده | آلیسون ویر |
ژانر | تاریخی، عاشقانه، فانتزی، خارجی |
تعداد صفحه | 717 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان ارثیه شوم اثر آلیسون ویر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خلاصه رمان ارثیه شوم
«جان توی نمازخانه منتظرش بود. کیت میتوانست از ورای نور ضعیفی که از تک چراغی بر روی محراب نور میافکند و حضور ابدی خداوند را نشان میداد، او را در میان سایهها ببیند. جان جلو آمد و دستانش را گرفت، بدون این که حرفی بزند به چشمانش نگاه کرد، سپس بازوانش به دور او حلقه شد.
انگشتانش را توی موهای او فرو برد و کنار گوشش گفت: «تو مطمئنی؟»
کیت زمزمه کرد: «هیچوقت بیشتر از حالا مطمئن نبودم. ولی ما که نمیتونیم اینجا با هم باشیم؟»
«نه، من جایی برای خودمون پیدا کردم.» به او لبخند زد: کیت عاشق لبخند او بود. لبخندی صادقانه و کودکانه که همیشه دل او را نرم میکرد.
جان دست او را بوسید و گفت: «قبل از این که بریم اونجا، عشق من، کاری هست که باید انجام بدم، یک کار مهم.»
کیت را به طرف محراب، با صلیب طلایی و مجسمهٔ مریم با کره و کودکش برد، در حالی که هنوز دستش را توی دست خود نگه داشته بود و به چشمانش نگاه میکرد کنار او ایستاد.
«گوش کن، کیت. من با تو پیمان میبندم. من، جان، در مقابل خداوند، تو، کاترین، را به همسری بر میگزینم، و سوگند میخورم همیشه دوستت بدارم، تا لحظهٔ مرگ، و بعد از آن.» کیت حیرتزده به او نگاه کرد و چشمانش پر از اشک شد، زیرا ابهت آن لحظه او را در خود غرق کرده بود.
جان گفت: «حالا نوبت توست، عزیزم…»
کیت سوگند خورد: «من، کاترین، در مقابل خداوند، ترا به شوهری بر میگزینم، و عهد میکنم ترا دوست بدارم، تا لحظهٔ مرگ و بعد از آن.» کلمات محکم و واضح از دهانش بیرون میآمدند، با اعتقاد بر این که، هرچه پیش آید، این پیمانِ واقعی ازدواج اوست، حتی بدون شاهد تا آن را اعتبار ببخشد.
سپس آنها، هنوز دست در دست، از نمازخانه بیرون خزیدند، از میان قصرِ به خواب رفته گذشتند و طول راهرویی تاریک و سنگی را پیمودند که فقط با یک مشعل رو به خاموشی بر روی دیوارکوب روشن میشد. در انتهای راهرو جان قفل دری را باز کرد و کیت را به درون اتاقی با اثاثیهٔ اندک برد که یک تختخواب سایباندار با پردههای سبز رنگ داشت. و بر روی آن تختخواب بود که آنها شب را با یکدیگر سپری کردند؛ و انگار خداوند فرشتگانش را فرستاده بود تا بر رویشان لبخند بزنند و پیوندشان را متبرک کنند.»
- انتشار : 29/05/1403
- به روز رسانی : 01/06/1404