رمان عشق یا عادت
عنوان | رمان عشق یا عادت |
نویسنده | persin_star و مهسا رمضانی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، اجباری |
تعداد صفحه | 492 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان عشق یا عادت اثر persin_star و مهسا رمضانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان روایتگر زندگی دختری به نام آیسان است که ناخواسته و به اجبار خانواده، با جوانی به نام امیرعلی نامزد میشود. در دل این پیوند ناخواسته، آیسان میان خواستههای دل و واقعیتی که بر او تحمیل شده، سرگردان است. اما رفتهرفته، پرده از …
خلاصه رمان عشق یا عادت
امروز دیگه آخرین روز بود همه چی قرار بود تموم بشه هم باید به بابا جواب میدادم هم به امیر علی. تا ساعت دوازده خودمو مشغول کردمو بعد واسهی رفتن سر قرار حاضر شدم. وقتی رفتم امیرعلی مثل همیشه سر وقت حاضر بود. با دیدنم بلند شد و صندلی را برام عقب کشید خیلی از این رفتاراش خوشم میومد مثل جنتلمنا برخورد میکرد خلاصه بعد از سلام و احوال پرسی و رد و بدل تعارفات همیشگی سفارش غذا رو داد. گارسون که رفت نگاهی به من انداخت و گفت: خب خانم دکتر اینم از سه روز واسهی فکر کردن حالا میشه بدونم جوابتون چیه. -مثل اینکه خیلی عجله دارید؟ -خب راستش از این بلاتکلیفی خسته شدم. -راستش من خیلی فکر کردم باشه من قبول میکنم با شما ازدواج کنم
هرچند که فکر کنم نیازی به پذیرش منم نبود بلاخره این اتفاق میفتاد. احساس کردم چشاش برق زد ولی زود خودشو جمع و جور کرد و گفت: عالیه پس امروز به پدرم اطلاع میدم که با پدرتون صحبت کنن. گفتم: باشه فقط یه خواهشی ازتون دارم. -بفرمایید در خدمتم. -میخواستم بگم به خانوادهامون بگیم تا یه مدتی با هم عقد بمونیم. راستش من اصلا آمادگی ازدواجو ندارم مخصوصا با کسی که نمیشناسمش و تا حالا برخوردی باهاش نداشتم. -من حرفی ندارم ولی فکر نکنم خانوادهامون قبول کنن. -میدونم ولی ازتون میخوام حداقل اینجا یکمی با من همکاری کنید تا اینجاش که به حرف اونا بوده بلاخره ما هم باید به حقی داشته باشیم ناسلامتی ما قراره با هم ازدواج کنیم.
-باشه قبوله فکر خوبیه خب از این مسئله بگذریم من دوست دارم با شما بیشتر آشنا بشم راستش تا حالا فکر میکردم از من متنفری و امروز واقعا جا خوردم که پیشنهادمو قبول کردی. -نه من هیچ وقت ازتون متنفر نبودم ولی احساسی هم نداشتم. -حالا که قراره با من ازدواج کنی چی؟ بازم احساسی نداری؟ -بزارید بدون رو درواسی بگم من واسهی همین مورد بود که خواستم مدتی عقد باشیم تا اول بتونم با خودم کنار بیام، من تا حالا هیچ تمایلی به شما نداشتم واسه همین هم پذیرشتون اونم اینقدر سریع واسم مشكله. -ولی اونقدرا هم که شما فکر میکنید سخت نیست پس توی زمانای قدیم که دختر و پسر سره سفره عقد همدیگه رو میدیدن چی؟ -خودتون میگید زمانای قدیم …
- انتشار : 10/04/1404
- به روز رسانی : 27/04/1404
مزخرف واقعی