دانلود رایگان رمان ازدواج توتیا اثر نیلوفر قائمی فر
دانلود رمان ازدواج توتیا اثر نیلوفر قائمی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
توتیا با شنیدن خبر خواستگاری برادرشوهر خواهرش از مادرشان احساس مرد بودن می کند و یک تنه می خواد مشکلات را حل کند. او قصد بهم زدن نامزدی خواهرش را دارد که با ورود محمدصدرا ورق کاملا برمیگردد و مشکلات جدیدی برایش رقم میخورد …
خلاصه رمان ازدواج توتیا
روزها از پی هم گذشتن مامان سو میدیدم که به وضوح انگار ناشنوا شده بود. محسن به قدر کافی در سه ماهی که من توی کما بودم دلشو برده بود با مامان قهر بودم اونم با من قهر بود شده بودیم دو تا خواهر اون خواهر بزرگه من کوچیکه تارا هم شده بود مرغ پیغام و پسغام رسون امیر مسعود هم پا تو خونه مون نمیداشت. تا جلوی در میاومد و با تارا حرف میزد و بر میگشت خونه شون پاییز کم کم رخ عوض می کرد و رو به زمستون میرفت. نمیخواستم لقمه ای بخورم که پولش از محسن باشه واسهی همین با تارا
پی کار افتادیم اول دوتایی ولی همین که امیر مسعود فهمید قاطی کرد گفت: مگه من مردم که تو میخوای بری سر کار خودم خرجتو میدم لازم نکرده تو بری سر کار مگه این که امیر مسعود مرده باشه که زنش زیر دست کسو ناکس کار کنه به خدا توتیا من روم نمیشه تورو هم نهی کنم چون آقا بالا سر تو من نیستم وگرنه خونم همون قدری که سر تارا به جوش میاد سر تو هم میجوشه حالا که آقا جعفر چشم از دنیا بسته باید بیشتر تورو مثل معصومه و ملیح بدونم و میدونم… ولی اگه حرفی به تو نمیزنم سر اینه که خلق و خوی
تو رو میشناسم. صبح به صبح روزنامه میگرفتم و دورکارها رو خط میکشیدم و میرفتم بیرون پی زنگ زدن و آدرس گرفتن و دنبال کار رفتن. توی پارک نشسته بودم و دور آگهی ها رو خط میکشیدم که دیدم یه آگهی واسه استخدام به کارگر ساده واسه یه فروشگاه مبل صادراتی زده واسه منی که امان رفتن به دانشگاهو اجل بابام بهم نداده از همین دسته کارها پیدا میشه دیگه بلند شدم و طرف کیوسک تلفن رفتم شماره رو گرفتم، کسی تلفن رو جواب نمیداد. تصمیم گرفتم به ۱۱۸ زنگ بزنم و از روی اسم مبل فروشی …