دانلود رایگان رمان فرشتهی من اثر فرشته تات شهدوست
دانلود رمان فرشتهی من اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
فرشته که نامادریش او را بالاجبار و برای پول به عقد یک پیرمرده سرمایه در آورد در حالی که فرشته ۲۰ ساله است، شب عروسی قبل از عقد به کمک دوست خود از منزل فرار میکند و به این طریق مسیر زندگی او تغییر میکند …
خلاصه رمان فرشتهی من
با درد شدیدی که توی دستم حس کردم اروم چشمامو باز کردم و با بی حالی به اطرافم نگاه کردم… تو یه اتاق کوچیکه کاملا سفید بودم… فقط پرده ها به رنگ سبز کمرنگ بودند. با باز شدن در چشمامو بستم همهی تنم درد میکرد احساس میکردم تمام اعضای بدنم تیکه تیکه شده… بیشتر از همه کمر و پاهام درد می کرد. بوی عطر اشناشو شناختم… چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم… شیدا با چشمای اشک الودش به من نگاه میکرد و چیزی نمیگفت. کنارم رو تخت نشست و با بغض گفت: خواهری چه بلایی سرت اومده؟ چی
شده فرشته؟ چرا به این روز افتادی؟ دونه دونه اشکاش روی صورتش لغزید و همونطور نگام کرد. لبام خشک شده بود به زور دهانمو باز کردم و با صدای گرفته و بغض الودی اروم گفتم: چی بگم شیدا؟ از کجاش بگم؟ بدبختیه من مگه یکی دوتاست؟ به اطرافم نگاه کردم و گفتم: من اینجا چکار میکنم؟ از کی اینجام؟ شیدا با پشت دست اشکاشو پاک کرد و گفت: به موبایلت زنگ زدم دیدم جواب نمیدی زنگ زدم خونتون هیچ کس گوشیو برنداشت. نگران شده بودم. شماره شراره رو گرفتم که گفت: حالت بد شده
و آوردنت بیمارستان… من هم خودمو سریع رسوندم ولی وقتی دیدمت مات و مبهوت بهت خیره شدم. اصلا باورم نمیشد به این روز افتاده باشی تموم تن و بدنت زخم شده بود و همهی لباسات پاره و خون الود بود. با دیدنت وحشت کردم. پرستارا داشتن لباساتو در میاوردن و زخماتو پانسمان میکردن.. باباتو ندیدم ولی شراره تو راهرو وایساده بودو داشت با موبایلش حرف میزد من هم توی درگاه در اتاق ایستاده بودم و با ترس و نگرانی و بغض نگاهت میکردم بیهوش روی تخت افتاده بودی… دکتر گفت که مدتی زمان میبره …
خیلی قشنگه حتما بخونیدش