رمان غم‌های کوچک
رمان غم‌های کوچک رمان غم‌های کوچک

رمان غم‌های کوچک

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان غم‌های کوچک
نویسنده
الیستر مک لاود
ژانر
تاریخی، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر
ملیت
خارجی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
262 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان غم‌های کوچک' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان غم‌های کوچک اثر الیستر مک لاود به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

این رمان، داستان یک خانواده‌ی بسیار وفادار و سنت‌هایی است که الگوی رفتاری آن ها را شکل می‌دهد. نسل‌هاست که از تبعید اجداد خانواده‌ی مک دونالد می‌گذرد اما آن‌ها همچنان با مشکلات به نظر تمام نشدنی و بی‌رحمی‌های زندگی دست و پنجه نرم می‌کنند. الکساندر، با وجود این که در کودکی به خاطر حادثه‌ای تلخ و ناگوار یتیم شد، در زندگی‌اش به موفقیت‌هایی رسیده است. برادر بزرگتر او، کالوم، معتاد به الکل و تقریبا بی چیز بوده و حادثه‌ی ناگوار دیگری به او نیز زخم زده است. اما الکساندر مانند همه‌ی اعضای خانواده‌اش به تاریخ خاندان خود می‌بالد و به خون در رگ‌هایش افتخار می‌کند ...

خلاصه رمان غم‌های کوچک

علاوه بر فعالیت‌های سرسام آوری که زیر برج حفاری منطقه در جریان بود، کارهای زیادی هم روی سطح زمین انجام می‌شد. جاده‌ها ساخته می‌شدند و گروه‌هایی از کارگران در جنگل مشغول کندن و بریدن و منفجر کردن سطح صخره‌ها بودند تا جایی برای پی ساختمان‌های جدید به وجود بیاورند. کامیون‌های الوار و ماشین‌های سیمان گردان داخل می‌آمدند و بیرون می‌رفتند. چکش‌ها ضربه می‌زدند و اره‌ها ناله می‌کردند و جیغ می‌کشیدند هر اره مثل موتور ماشین‌های متفاوت صدای خاص خودش را داشت. تجهیزات سنگین خاکبرداری به طور یکنواخت می‌غریدند و سوت‌های تیز، هوا را می‌شکافتند تا خبر از انفجارهایی قریب

الوقوع بدهند و به کسانی که در آن اطراف بودند اعلام کنند پناه بگیرند. مبادلات مالی در بانک‌هایی انجام می‌شدند که داخل یدک کش‌ها بر پا شده بودند و ماشین‌های زره پوش با سروصدا پول لازم برای پرداخت حقوق را داخل می‌آوردند و پول‌هایی را با خود می‌بردند. بسیاری از کارگران ساختمان سازی و سیمان کشی ایتالیایی یا پرتغالی بودند، البته چند آلمانی هم در میان آن‌ها پیدا میشد. تقریباً تمام مردان دهکده‌ی کوچکی در جنوب ایرلند و از منطقه‌ی خودمان، نیوفاوتلندرهای همیشه شاداب آنجا بودند. برای مدتی همگی غذا را در سالن غذاخوری می‌خوردیم. وقتی سوتی که آمدن ظهر را اعلام می‌کرد به صدا در می‌آمد کارگران ساختمانی

هر کاری را که در حال انجامش بودند کنار می‌گذاشتند و همان طور که کلاه‌های ایمنیشان را در هوا پرتاب می‌کردند از روی هر مانعی که سر راهشان بود می‌پریدند و می‌دویدند تا جلوی صف غذا قرار بگیرند. در سالن غذاخوری همشهری‌ها کنار هم می‌نشستند به جلو خم می‌شدند و در میان اشاره‌های پر حرارت سر و دست به زبان خودشان حرف می‌زدند. از آنجا که زیر زمین کار می‌کردیم عده‌ای از ما که سر ظهر روی سطح بودند چندان تحت تأثیر سوت ظهر قرار نمی‌گرفتند چون در آن موقع از روز نسبت به کسانی که محدود به ساعت دوازده و یک بودند، وقت بیشتری داشتند. ما کمی دیرتر یا شاید کمی زودتر اندکی پیش از آنکه انتظار می‌رفت ...

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها