رمان گمشده
عنوان | رمان گمشده |
نویسنده | زهرا اسدی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 140 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان گمشده اثر زهرا اسدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سازش، خواهرش را که بعد از فوت والدینش در آتش سوزی دچار بیماری افسردگی و بدبینی شده را بالاحبار برای درمان به آسایشگاه روانی میبرد در حالی است که بخاطر شغلش مجبور میشود تا این قضیه کاملا درخفی و پنهانی انجام شود …
خلاصه رمان گمشده
اطرافم در تاریکی و سکوت فرورفته بود و تنها نور ضعیفی از لای در اتاق خواب افسانه به بیرون منعکس میشد. برای رفتن به آشپزخانه باید از مقابل اتاق او میگذشتم پاورچین و آرام به آنسو رفتم، تحت تاثیر تاریکی محیط ضربان قلبم تندتر میزد. در حالیکه آهسته قدم برمیداشتم صدای گفتگوی آرامی که از اتاق افسانه به گوش میرسید توجهم را جلب کرد لحظهای گمان کردم مسعود برگشته و با همسرش در حال گفتگو است اما خیلی زود متوجه اشتباهم شدم چرا که فقط چند روزی از سفر او گذشته بود پس چه کسی در اتاق افسانه
با او سرگرم صحبت بود برای یک لحظه هجوم فکری عجیب مغزم را داغ کرد. ضربان شدید قلبم نفسم را در سینه بند آورده بود با خود گفتم غیر ممکن است اما باید همه چیز را با چشم خود میدیدم در غیر اینصورت باور حقیقت برایم مشکل بود. با زانوهای لرزان خود را تا در اتاق رساندم، حالا صدای خنده افسانه را براحتی میشنیدم، لحن صدایش بطرز خاصی تغییر کرده بود دستگیره را در میان انگشتانم فشردم، مثل اینکه تمام خون بدنم به مغزم هجوم آورد در یک لحظه با تمام قدرت در را گشودم. آنچه را که می دیدم باور نداشتم
خشم تمام وجودم را در بر گرفته بود مانند آتشفشانی که به یکباره فوران میکند آتش درونم با فریادی دل خراش از گلویم خارج شد دیگر طاقت دیدن آن صحنه را نداشتم. در درونم غوغایی بر پا بود که مغزم را مختل کرده بود. در همان حال ناخودآگاه بنای دویدن را گذاشتم و سراسیمه خودرا به کوچه رساندم و همچنان که با صدای بلند میگریستم. بی هدف به پیش میرفتم گویی میخواستم به جایی برسم اما کجا؟ نمیدانم در آن وقت شب خیابان خلوت بود و احدی تردد نمیکرد شاید اگر حال عادی داشتم هرگز جرات نمیکردم …
- انتشار : 14/08/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403