رمان گناهی ندارم

عنوانرمان گناهی ندارم
نویسندهحانیه حسینی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه502
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان گناهی ندارم اثر حانیه حسینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

پسری که پدرش را علت مرگ مادرش می‌داند و از او جدا شده و به تنهایی روی پای خودش ایستاده و زندگی اش را می‌چرخاند غافل از اینکه یک جای دیگر با کسانی آشنا می‌شود که نقش مهمی در زندگی خود و خانواده‌ اش داشته‌‌اند …

خلاصه رمان گناهی ندارم

با هزار فکرو خیال، وقتی پا به آن خانه باغ گذاشت فکرش را هم نمی‌کرد با هویت دیگری برگردد و آدم های زیادی منتظرش باشند… نمی‌دانست خوشحال است یا نه. روزی آرزویش پیدا کردن اقوامش بود ولی حالا نمی‌دانست با پیدا کردن آن‌ها چه اتفاق‌هایی قرار است در سرنوشتش رقم بخورد… در خانه را که باز کرد همه جا سکوت بود و از قرار معلوم سعید به خانه نیامده بود هنوز. با هزار فکرو خیال بالاخره به خواب رفت… با سردرد شدیدی از خواب بیدار شد، چشمش به سعید افتاد که آنطرف تخت دو نفره خوابیده بود با دست زد روی شانه اش و تکانش داد، سعید به پهلو چرخید و خواب آلود گفت: چتههه بذار بخوابم

جنسش خوب نبود جون تو تا ۲ ساعت پیش حالت تهوع داشتم تو دستشویی بودم همش. با مشت دوباره کوبید تو شونه‌ی سعید و گفت: گمشو، جون عمت.. چرا ول نمی‌کنی این ولگردیاتو آخه پسر… سعید همانطور چشم بسته نالید: تو رو به جون ناهید جونت ولم کن مهراد با داد گفت: پاشو دیگه میگم ناهید و الله اکبر… بذار دهن لامصبم سرصبحی بسته بمونه پاشو کارت دارم. سعید بالشتو پرت کرد سمت او و نالید: ای بابا چیه چته سر صبحی. یهو نگاهی به ساعت کرد و رو به او گفت: وایسا ببینم تو ساعت ۱۱ هنوز خونه ای؟ باور کنم نرفتی مکانیکی؟ تیز نشست روی تخت و رو به مهراد کرد و گفت: بگو بببینم چته حتما یه چیز

مهمیه که خونه نگهت داشته. مهراد با دستش سرش را گرفت: سرم داره منفجر میشه سعید، خیلی گیجم. سعید که خیلی هیجان زده و متعجب بود، از جا بلند شد و گفت: بذار برم واست قرص بیارم مثل اینکه خیلی جدیه داستان بعد از چند دقیقه قرص و یک لیوان آب را سمت مهراد گرفت و او یه نفس قرص را با آب خورد و سرش را تکیه داد به دیوار و آهی کشید. -نمی‌دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت یا گیج… سعید با سردرگمی گفت: بابا بگو ببینم چته مردم از نگرانی‌ -من خونوادمو پیدا کردم، یعنی اونا منو پیدا کردن. سعید گیج سرشو تکون داد و گفت: پدرتو ناهید پیدات کردن چجوری؟ مهراد پوفی کشید و گفت: نه …

دانلود رمان گناهی ندارم
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان گناهی ندارم
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها