رمان همه ی خوبی هایت
عنوان | رمان همه ی خوبی هایت |
نویسنده | کالین هوور |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 188 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان همه ی خوبی هایت اثر کالین هوور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب «اشکهایی که در سکوت جاری شدند» یا «همهی خوبیهایت» رمانی نوشتهی «کالین هوور» است که اولین بار در سال 2018 انتشار یافت. عشق میان «کوین» و «گراهام» به واسطهی ازدواجشان در معرض تهدید قرار گرفته است. خاطرات، اشتباهات و رازهایی که هر دوی آنها در طول این سالها به وجود آوردهاند، اکنون میان آنها فاصله انداخته است . اما تنها چیزی که ممکن است قدرت نجات این عشق را داشته باشد، احتمالا دقیقا همان چیزی است که ازدواج آن ها را با مشکل مواجه کرده است. کتاب «اشکهایی که در سکوت جاری شدند» یا «همهی خوبیهایت»، رمانی ژرف دربارهی زوجی است که آیندهی احتمالیشان، به عهدهای بسته شده در گذشته گره خورده است. این رمان از مخاطبین خود میپرسد: آیا عشقی پُر التهاب با آغازی بینقص میتواند همیشه در زندگی دو انسان نه چندان بینقص دوام آورد؟
کین و گراهام به طور تصادفی در مکانی غیر متعارَف با هم آشنا میشوند. پشت در آپارتمان اتان، نامزد کین، در حالی که نامزد گراهام، به اسم ساشا درون آپارتمان او است. گراهام موضوع ایستادنش پشت در آپارتمان اتان را برای کین میگوید، ابتدا قضیه برای کین غیر قابل باور است، اما پس از یک ساعت انتظار و صحبت بیشتر با گراهام و در نهایت روبهرو شدن با خیانتکاران، شکی برایش باقی نمیماند.
اما در این مدت اتفاق تازهای رخ داده است. رابطهای گسسته و رابطه جدیدی شکل گرفته است. رابطهای که در زمان دچار رخوت میشود و ما در فصلهای کتاب “همهی خوبیهایت” به طور یک در میان روند شکلگیری و پیشروی این رابطه را مرور میکنیم. رابطهای که تا مرز فروپاشی میرود و بعد مانند آتش زیر خاکستر جان میگیرد …
خلاصه رمان همه ی خوبی هایت
زمانی که آوا در کانکتیکات بود؛ هر روز با هم تماس تلفنی داشتیم، اما اکنون که او به آن سوی جهان نقل مکان کرده است، نیاز به صحبت بیشتری داریم. علی رغم تفاوت ساعت محلی؛ تقریبا دو بار در روز با هم صحبت میکنیم. -باید یه چیزی بهت بگم. آشفتگی در صدایش مشهود بود. در خانه را بستم و به سمت پیشخوان آشپزخانه رفتم تا خریدهایم را آن جا بگذارم. حالت خوبه آوا؟ کیفم را روی پیشخوان گذاشتم؛ گوشی را از بین شانه و گوشم بیرون کشیدم تا با حالت راحت تری به گفتگو ادامه دهم. -آره، من خوبم، خبر بدی نیست. -خب؛ بگو دیگه، چی شده؟ داری منو میترسونی، به نظر من که یه خبر بد داری! -نه، ابدا بد نیست؛ در واقع…خبر خوبیه! بر روی کاناپه اتاق نشیمن افتادم ؛ اگر خبر خوبی است، پس چرا ناراحت به نظر میرسد؟ ناگهان متوجه شدم که چه میخواهد بگوید: تو بارداری؟ سکوت برقرار شد!
برای اطمینان از این که تماس قطع نشده است به صفحهی گوشیام نگاه کردم و گفتم: آوا؟ او تاکید کرد: آره باردارم! این بار من ساکت. دستم را روی قفسه سینهام گذاشتم، ضربان قلبم شدیدتر از قبل شده بود. در ابتدا با شنیدن صدایش نگران شده بودم. اکنون ترس بیشتری احساس میکردم. با این که میدانستم خطری او را تهدید نمیکند، اما نمیدانستم که چرا صدایش خوشحال نیست: حالت خوبه؟ آوا: اوه، آره! اما میدونی برای بچه دار شدن برنامهریزی نکرده بودیم، آخه تازه به این جا اومدیم. هنوز به این جا انس نگرفتم؛ نمیدونم! اما خیلی هیجان زده هستم. اشک از چشمانم جاری شد، اما نمیدانستم چرا گریه میکنم؛ شاید از این که آوا هیجان زده بود، خوشحال شدم. به سختی گفتم: آوا…این…معرکه است.
-میدونم! تو قراره خاله بشی! البته میدونم که قبلا خالهی بچههای خواهر گراهام شدی اما این بار برای بچهی من خاله میشی! سعی کردم لبخند بزنم، اما او که لبخند مرا نمیدید؛ بنابراین سعی کردم بخندم و گفتم: هی آوا! مادرت قراره مادربزرگ بشه! آوا هم خندید و گفت: این دیگه قسمت جالب ماجرا است؛ نمیدونی چه حالی شد وقتی بهش گفتم… گیج شده بود نمیدونست به کارهای خودش رسیدگی کنه یا همین امروز بره بیرون تا کلی لباس بچه بخره! از این که آوا زودتر از من به مادر خبر داده بود، حسادت کردم: تو…تو قبل از من به اون گفتی؟ آوا آه حسرت کشید: آره، دیروز گفتم. میدونم که باید اول به تو میگفتم.اما… لازم بود با مامان مشورت کنم که این قضیه رو چطوری بهت بگم. سرم را به لبهی کاناپه تکیه دادم؛ خواهرم از بیان این خبر به من وحشت داشت؟ آیا تصور میکرد با شنیدن این خبر روحیهی خود را از دست میدهم؟ همهی خوبیهایت را محمدجواد شجاعی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۴۸ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۳۸ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.
- انتشار : 21/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403