رمان این روز

عنوانرمان این روز
نویسندهپرتو فرهمند
ژانرعاشقانه، رازآلود، خارجی
تعداد صفحه1108
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان این روز اثر پرتو فرهمند به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

زندگی جدید لائورا بیل در سیسیل شبیه یک افسانه ست! مراسم عروسی باشکوه، شوهری که بخاطر او دست به هرکاری میزند و هر چیزی که میخواهد برایش فراهم میکند، بارداری هدایای فوق‌العاده گران قیمت و در یک کلمه زندگی مجللی که هیچکس نمی‌تواند تصورش کند؛ ماشین های آخرین مدل، خدمتکار های ۲۴ ساعته و عمارتی دراندشت که رو به دریاست، اما این زندگی رویایی یک مشکل بزرگ دارد. اطراف این زن را مافیا و گانگسترها فرا گرفتند و در فضایی زندگی می‌کند که هر لحظه جرمی در آن به وقوع می‌پیوندد …

خلاصه رمان این روز

کمی بین حصار دست های ماسیمو جا به جا شدم و پرسیدم: از اینکه با منی حوصله‌ت سر نمیره؟ احتمالا قبل از من زندگی هیجان انگیز تری داشتی! ماسيمو ساکت بود و هیچی نمی‌گفت برای همین کمی سرم رو به سمت بالا چرخوندم تا بتونم ببینمش اتاق تاریک بود و خیلی واضح نمی‌تونستم چهره رو تشیخص بدم اما حس کردم که داره لبخند می‌زنه. بالاخره جواب داد: خب.. نمی‌تونم بگم که حوصله مو سر بردی من خودم آگاهانه تصمیم گرفتم که تو رو وارد زندگیم کنم لائورا نکنه یادت رفته که تورو دزدیدم و به زور مجبورت کردم پیشم بمونی؟ بوسه نرمی روی موهام نشوند و بعد ادامه داد: اگر می‌خوای بپرسی که دلم می‌خواد به زندگی گذشته‌م

قبل از تو برگردم جوابت یک نه قاطعه. -یعنی می‌خوای تا آخر زندگیت فقط یک زن رو کنارت داشته باشی؟ ماسیمو باز هم به من نزدیکتر شد و جواب داد: به نظر تو بهتره چند تا نامرد مختلف بیان و فرداش ببینم خودم تنها موندم؟ من با ثروتی که داشتم تا الان به اندازه کافی خوشگذرونی کردم الان دیگه وقتشه که برای خودم یک خانواده تشکیل بدم. ماسیمو آهی کشید و دوباره ادامه داد: من قبل از تو زندگی یکنواختی داشتم هر روز صبح از خواب پا میشدم و کارهای تکراری روز قبل رو انجام می‌دادم. زندگی باحالی بود و حسابی خوش می‌گذشت اما همش از خودم می‌پرسیدم تا کی می خوام این روند رو ادامه بدم؟ وقتی بهش فکر می‌کردم یه سوال

مهم تر توی ذهنم شکل می‌گرفت؛ چرا باید دست از خوشگذرونی بکشم؟ آیا کسی پیدا میشه که حاضر بشم بخاطرش خودمو تغییر بدم و ارزشش رو داشته باشه؟ دوباره سکوت کرد و آه کشید انگار حرف زدن براش سخت شده بود بعداز چند ثانیه گفت: بعداز اینکه تیر خوردم و به کما رفتم همه چیز تغییر کرد حالا من کسی رو توی رویاهام دیده بودم که شده بود هدف زندگیم و دلیل زنده موندم اون دختر بود. به آرومی زمزمه کردم: من اصلا نمیتونم درکت کنم. آخه یه آدم چطور می‌تونه یهو تغییر کنه؟ -اگر درک می کردی برام عجیب میشد عزیزم متاسفانه چه خوشت بیادو چه خوشت نیاد به هر حال گذر زمان انسان ها رو تغییر میده و زمان تغییرات تو هم …

دانلود رمان این روز
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان این روز
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها