دانلود رایگان رمان اینجا زمان ایستاده است اثر عاطفه انصاری
دانلود رمان اینجا زمان ایستاده است اثر عاطفه انصاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
امیر به دلیل نامعلومی زندگی چندساله اش با آتوسا را بهم میزند، حالا بعد از یک سال دوباره برگشته است تا همه چیز را از اول بسازد و دل آتوسا را بدست بیاورد، اما در این راه مشکلات زیادی دارد …
خلاصه رمان اینجا زمان ایستاده است
با صدای زنگ گوشی به سمت آن رفت و آنقدر به نام امیر که روی صفحه در حال روشن و خاموش شدن بود خیره ماند تا تماس قطع شد آذین راست میگفت کمی تنبیه لازم بود سعی کرد به صدای موذی ای که از درون درباره علت تماس امیر کنجکاوش میکرد بی توجه باشد. با آتوسای کشداری که زری گفت از اتاق خارج شدو به جمع خانواده پیوست در وجودش حس مبهمی از توجهات و حضور امیر جریان گرفته بود که گاهی شیرین و گاهی دلهره آور بود. مورد توجه امیر بودن همیشه خوشایند بود اما او طرد شدن از امیر را هم تجربه
کرده بود حسی که هنوز هم گاهی با بغض های شبانه گریبان گیرش میشد باید از ماندنی بودن امیر مطمئن میشد چرا که توان شکست دوباره را نداشت. در راهروهای بیمارستان پشت سر مردی که روپوش سفید رنگ به تن داشت در حرکت بود خفگی پررنگ ترین حسی بود که از بدو ورود به آن فضا گریبان گیرش شده بود مغزش قدرت پردازش آنچه شنیده بود را نداشت انگار سوار قطار سریع السیر بود و گذشته تا به حال را از پشت پنجره های قطار تماشا میکرد. با قرار گرفتن روبروی درهای فلزی متعدد متوجه ورود به فضای جدید شد.
با نگاه به دست مرد که روی دستگیره یکی از درها قرار گرفته بود از آمدن پشیمان شد توانایی دیدن آنچه از اتاقک فلزی خارج میشد را نداشت لب باز کرد تا مانع از باز شدن در شود اما جز اصوات نا مفهوم صدایی از گلویش خارج نشد با حس ترس دوباره تلاش کرد و همزمان با باز شدن در با فریاد از خواب پرید کوبش پر سرعت قلبش نوید پایان کابوس را میداد. نفس عمیقی کشید و سعی کرد ذهنش را از خواب ناخوشش خالی کند. چراغ خواب کنار تخت را روشن کرد و در جایش نشست. از یادآوری اتفاقات گذشته در عذاب بود …