رمان که روزی دل خسته خواهد شد

رمان که روزی دل خسته خواهد شد 1
عنوانرمان که روزی دل خسته خواهد شد
نویسندهسحربانو۶۹
ژانرعاشقانه، جنایی
تعداد صفحه877
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رایگان رمان که روزی دل خسته خواهد شد اثر سحربانو۶۹

دانلود رمان که روزی دل خسته خواهد شد اثر سحربانو۶۹ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

قصه از آن‌جایی شروع می‌شود که بهمن یک دل نه صد دل عاشق می‌شود و به خواستگاری تک دختر پیر و معتمد شهر می‌رود! حاج‌اسدالله هم که مرد مهربان و بی‌ادعایی بوده، قبول می‌کند و آن‌ها شیرینی‌ خورده‌ی هم می‌شوند؛ ولی مشکل از جایی شروع می‌شود که حاجی نمی‌داند بهمن یک راز بزرگ را از آن‌ها مخفی کرده …

خلاصه رمان که روزی دل خسته خواهد شد

حوصله م حسابی سر رفته بود با ترانه دوست صمیمیم تو دانشگاه راجع به نامزدیم حرف زده بودم. کلی سوال پیچم کرد. چیزایی پرسید که من خودم هم هنوز جوابی براشون نداشتم. یکیش شغل بهمن بود. فقط می‌دونستم یه پمپ بنزین بزرگ داره شهر ما خیلی بزرگ نیست و این پمپ بنزین رو همه می‌شناختند. قبلا محل کارش رو دیده بودم، شبانه روزی بود. دلم واسه‌ش تنگ شده بود و دوست داشتم محل کارش رو از نزدیک ببینم و بیشتر سر در بیارم. می‌خواستم برم اونجا و بیشتر با هم حرف بزنیم. خیلی فکر کرده بودم. به نظرم قبل از عقد رسمی باید راجع به این موضوع به

توافق می‌رسیدیم چادرم اعتقاد من بود، محال بود اجازه بدم کسی پا روی اعتقاداتم بذاره. مانتو صورتی و شلوار جین و شال سورمه ای چادر خوش عطرم رو روی سرم کشیدم و کالج های عروسکی سورمه ای هم پوشیدم، واسه بابا پیغام گذاشتم که پیش بهمن هستم. یه تاکسی گرفتم و رفتم پمپ بنزین اصلا نمی‌دونستم که الان اینجاست یا نه کاشکی قبلش باهاش هماهنگ می‌کردم؛ ولی خب تو دلم می‌خواستم که غافلگیرش کنم. به قسمت مدیریت رفتم خیلی جای بزرگ و شیکی بود. یکی از کارکنان اونجا راه رو نشونم داد. تو اتاق منتظرش نشستم پس چرا نمی‌اومد؟ خواستم بهش زنگ بزنم

که در باز شد و تلفن به دست داخل اومد. -حالا سر قرار با هم به توافق می‌رسیم. ببین من که… چشمش که به من خورد یه لحظه رنگش پرید. تماس رو قطع کرد و در رو پشت سرش بست و اومد روبروم. -تو اینجا چی کار می‌کنی؟ -سلام خوشحال نشدی اومدم، دوست داشتم محل کارت رو ببینم. نگاهی به دور تا دور اتاق انداختم. -اینجا اتاق توئه بهمن؟ به سمت همون در پشتی که بهمن ازش وارد شده بود رفتم. -اونجا هنوز اتاق هست؟ چه خبره واسه یه پمپ بنزین خیلی بزرگ نیست؟ دستم به دستگیره نرسیده دستش رو پشتم گذاشت و منو به سمت خودش کشید. -چرا بهم نگفتی میای؟ …

دانلود رمان که روزی دل خسته خواهد شد
3.44 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان که روزی دل خسته خواهد شد هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان که روزی دل خسته خواهد شد

لطفا پس از مطالعه رمان که روزی دل خسته خواهد شد نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک