رمان خالکوب آشوویتس
عنوان | رمان خالکوب آشوویتس |
نویسنده | هدر موریس |
ژانر | زندگینامه، عاشقانه، تاریخی، خارجی |
تعداد صفحه | 356 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان خالکوب آشوویتس اثر هدر موریس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خالکوب آشویتس رمانی دربارهٔ هولوکاست در سال 2018 به قلم هدر موریس ، داستاننویس نیوزیلندی نوشته شده است. رمانی بر اساس داستان واقعی عشق و زنده ماندن که از پُرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز و نامزد بهترین داستان تاریخی گودریدز شده است .
کتابها و رمانهای زیادی پیرامون جنگ جهانی دوم و همچنین زندگی در اردوگاههای کار اجباری نوشته شده است. خالکوب آشویتس را میتوان یکی از این کتابهای ساده اما تکاندهنده دانست . این اثر داستان زندگی لالی سوکولوف ، یکی از هزاران زندانی در اردوگاه آشویتس را در بحبوحه جنگ جهانی دوم بیان میکند که وظیفه خالکوبی شماره بر ساعد تازه واردان به اردوگاه به او سپرده شده بود …
کتاب خالکوب آشویتس ، روایت زندگی مردی یهودی و اهل اسلواکی به نام لالی سوکولوف است که در آپریل سال 1942 به کمپهای کار اجباری در آشویتس برده میشود . نازیها میفهمند که لالی قادر است به چندین زبان صحبت کند و او را به عنوان خالکوب کمپ به کار میگیرند . وظیفهی لالی این است که با خالکوبی ، نشانههایی دائمی روی بدن همبندان خود به وجود آورد . لالی که بیش از دو سال و نیم از اسارتش میگذرد ، شاهد بیرحمیها و وحشیگریهای ترسناکی بوده ، اما همچنین ، شجاعتها و مهربانیهایی فراموشنشدنی را نیز دیده است . او با به خطر انداختن جان خود ، پولها و اشیای ارزشمند کشتهشدگان را به هر طریق ممکن با غذا معاوضه میکند تا همبندان خود را زنده نگه دارد . روزی لالی با زنی جوان به نام گیتا آشنا میشود و در همان نگاه اول ، تصمیم میگیرد تا از کمپ جان سالم به در ببرد و با او ازدواج کند …
لالی با استفاده از موقعیتش جان بسیاری را نجات میدهد . تجربیات لالی و ماجرای عاشقانهاش با گیتا ، که او شمارهاش را بر ساعدش خالکوبی کرده ، روایتی خواندنی را پدید آورده که صحت آن با اسناد و مدارک مختلف تأیید شده است . هدر موریس ، نویسندۀ داستان ، اعتقاد دارد : «خالکوب آشویتس داستان دو انسان معمولی است که در زمانی منحصر به فرد زیسته و نه تنها آزادی بلکه احترام ، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده است.» روایت ، زیبایی دوچندان خود را مدیون این است که در صحبتهای لالی ، زندانی شمارۀ 32407 ، هیچ شکافی میان حافظه و تاریخ وجود ندارد .
خلاصه رمان خالکوب آشوویتس
«لالی به دختر میرسد و نگاهش میکند. دوباره مجذوب چشمهایش میشود. دوستان دختر، آن پشت آرام میخندند. زبان لالی تقریباً بند آمده است. بااینهمه، شجاعتش را جمع میکند. نان و نامه را به او میدهد. در نامه به دختر گفته است که نمیتواند به او فکر نکند.
میپرسد: «اسمت چیه؟ باید اسمت رو بدونم.»
از پشتِسرش کسی میگوید: «گیتا.»
قبل از اینکه بتواند چیزی بگوید یا کاری انجام دهد، دوست گیتا میآید و گیتا را با خود میبرد.»
در این اثر آنچه برای نویسنده مهم بوده است نشان دادن چگونگی همگام شدن تاریخ و خاطرات است. رقص این دو عنصر باهم و گاهی جدایی آنها تا نه یک درس در تاریخ بلکه درسی منحصربهفرد به دنیای بشریت دهند.
هدر در انتهای کتاب درباره این اثر نوشته است: «خالکوب آشویتس داستان زندگی دو شخص معمولی است که در دورانی غیرمعمولی زیستند؛ نهتنها از آزادی محروم بودند بلکه شأن، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده بود، و روایتی است از آنچه لالی برای بقایش انجام داد. لالی با این شعار زندگی کرد: «اگر صبح از خواب بیدار شوی، معجزه است.»
لالی میکوشد سرش را بلند نکند. دستش را دراز میکند، تکه کاغذی را میگیرد که دختر به سمتش گرفته است. شمارهای پنج رقمی روی آن نوشته شده که باید بر دستِ دختر منتقلش کند. از پیش، شمارهای وجود دارد که دیگر محو شده است. سوزن را در دست چپ دختر فرو میبرد و با ملایمت عدد 3 را حک میکند. خون بیرون میزند، اما سوزن هنوز عمیق فرو نرفته است، از اینرو باید دوباره روی عدد بکشد. دختر دردش میآید، اما خود را عقب نمیکشد. لالی میداند که چه دردی را به او تحمیل میکند. به آنها هشدار دادهاند: چیزی نگویید، کاری نکنید. لالی خون را پاک میکند و روی زخمْ جوهر سبز میمالد. پِپان زمزمه میکند: «عجله کن!»
لالی زیادی طولش داده است. خالکوبی دست مردها یک چیز است، زخمی کردن بدن دخترها چیز دیگر. به بالا نگاهی میاندازد، مردی با کت سفید به آرامی کنار صف دختران قدم میزند. هر چند دقیقه یکبار، توقفی میکند تا چهره و بدن دختر وحشت زدۀ جوانی را وارسی کند. بالاخره به لالی میرسد. لالی دست دختر را تا جایی که میتواند باملایمت نگه داشته است. مرد صورتِ دختر را در دست میگیرد و باخشونت به این طرف و آن طرف میچرخاند. لالی به چشمهای پُرهراس دختر نگاه میکند؛ دختر میخواهد چیزی بگوید، اما لالی دستش را محکم میفشرد تا مانعش شود. دختر به او نگاه میکند و لالی میگوید: «هیس!» مرد صورت دختر را رها میکند و دور میشود.
لالی زیر لبی به دختر میگوید: «آفرین!» و شروع به خالکوبی چهار رقم دیگر میکند: 4902. کارش که تمام میشود دست او را کمی بیشتر نگه میدارد و بار دیگر به چشمهای دختر نگاه میکند. به او لبخند بیرمقی میزند؛ دختر نیز با لبخندی محو پاسخش میدهد، هرچند چشمهایش دربرابر لالی میرقصند. با نگریستن به چشمهای دختر گویی قلبِ لالی متوقف میشود و برای اولینبار با شدت میزند، طوری میکوبد که انگار میخواهد هر لحظه از سینه بیرون بزند. پایین را نگاه میکند و زمین زیر پایش تاب میخورد. تکه کاغذ دیگری بهسمتش دراز میشود.
- انتشار : 15/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403