رمان خلوت خلود
عنوان | رمان خلوت خلود |
نویسنده | مهرنوش صفایی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 444 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان خلوت خلود اثر مهرنوش صفایی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شخصیت اصلی این داستان دختری است از طبقه متمول جامعه با نام “وحدانه” که به دلیل عدم دقت در انتخاب همسر و توجه نکردن به ویژگیهای مهمی چون اخلاق و مذهب ، دچار آسیب شده و زندگیاش به شکست منجر میشود. او پس از شکست در ازدواج ، با مردی از خانوادهای با اصالت آشنا میشود که زندگیاش را متحول میسازد . نویسنده در این اثر همواره از رحمت جاری خداوند در زندگی انسانها یاد میکند …
خلاصه رمان خلوت خلود
روزهای زیادی می نشستم مقابل پنجره بزرگ اتاقم و از آن بالا …. از ارتفاع 1200متري سطح تهران …. جایی بالاتر از تمام مردم عادي به کور سوهاي نوری خیره می شدم که از آن دورها سو سو میزدنند.
بعد فنجان چای یا قهوه ام را سر میکشیدم و در خیالم براي ها خودم قصه ي قشنگ میبافتم …قصه های ي قشنگی که پر از نور و تور و روشنایی و لبخند بود. قصه های سفیدی که که به دنبال خط سرنوشت رویایی من نوشته می شد …. و قسمت وحدانه نصرت را از تمامی رنج ها ها و شکوه و سخت ها ی زندگی در قفاي رد پاي او می نوشت…..
آخر من، وحدانه نصرت بودم … دوردانه حاج نصرت االله …. نصرت ، و تنها وارث رستورانهاي زنجیره ای او. یگانه حاصل ازدواج مردي از اعیان قدیم بازار، با زنی که از معدود بازماندگان خاندان منسوخ شده قاجار بود.
قصه نویس روزگار، همه چیز را براي من زیبا نوشته بود و قرار نبود چیزی تغییر کند …. همه چیز بر وفق مرادم بود و فکر نمی کردم که سایه ای تعقیبم کند. من دانشجوی سال سوم دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه شهید بهشتی تهران بودم. یک ماشین اپل قرمز رنگ داشتم… یه حساب پس انداز مکفی… یه اتاق زیبا پر از آرزوهای دختران جوان… و یک دل پر از خیالاتی که طلایی بود اما محال نبود… من حاصل تربیت سخت و سنتی بازاری و قاجاری بودم. تربیتی که پدر و مادرم می گفتند که اگر عاقلانه از شیطنت های دخترانه نسلم در امان بمانم، برای من سعادت و عاقبت به خیری به همراه دارد… و من سعی می کردم عاقلانه در انتظار روزهای روشن تر فردا بمانم. قصد ازدواج نداشتم …. می خواستم درس بخوانم … بعد از کارشناسی ، کارشناسی ارشد بگیرم … یک بیمارستان بسازم … و مطابق متد نرسینگ دنیا اداره اش کنم …. قطعاً آنجا با پزشکان معتبر و بنام زیادی آشنا میشدم و با یکی از بهترین هایش ازدواج میکردم و صاحب فرزند میشدم … یک پسر … یا یک دختر …..، و بعد…..
ولی افسوس ….، من از بازي سرنوشت غافل بودم . از بازي مرموز و بی رحمی که یک روز سرد پاییزي گریبانم را گرفت و شروع کرد به نوشتن سیاهه زندگی ام با دست خط تند و ناخوانایش …. سیاهه ای که سالها بعد هر چه بیشتر مرورش کردم بیشتر به قول و گفته هاي مولایمان علی می رسیدم که میفرمود:
دنیا یک روز با توست و یک روز علیه تو ….
آن روز که با تو بود ، خیلی خوشحال مباش …. ، غروب می کند. روزي که بر علیه تو بود ، خیلی غمگین مباش …. آن هم غروب میکند.
- انتشار : 27/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403