رمان خشت و آیینه
عنوان | رمان خشت و آیینه |
نویسنده | بهاره حسنی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1471 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان خشت و آیینه اثر بهاره حسنی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آذر، دختر نا آرام و غیر قابل کنترلی است، دختری پر از اشتباه و ندانم کاری است حالا فرجام به درخواست مادر آذر، به ایران آمده تا شاید بتواند عنان این دختر سرکش را در دست بگیرد و شخصیت او را به دختری بالغ و فهمیده ارتقاء دهد …
خلاصه رمان خشت و آیینه
ساعت کمی به شش بود میدانستم که مامان هنوز به خانه برنگشته است و پوران جون هم قرار بود که عصر به شاه عبد العظيم برود تا نزدیک غروب مامان به سراغش برود و با هم به خانه برگردند. میتوانستم تا آمدن آن ها یک دوش بگیرم تا بوی سیگار از بین برود تاکسی گرفتم و به خانه برگشتم. برای زمانی که به سن قانونی برسم و بتوانم گواهی نامه رانندگی بگیرم لحظه شماری میکردم میتوانستم از حسابم پول بیرون بکشم و حتی میتوانستم خودم ماشین معامله کنم. هجده سالگی برای من مرز رسیدن به
آزادی بود. احتیاج نبود که برای ریال به ریال پول تو جیبی که مامان میداد حساب پس بدهم برای مامان مهم پول نبود. مهم این بود که من آن را چطور خرج میکنم ولی وقتی که زمانی میرسید. میتوانستم خودم از حساب که خودم پول بیرون بکشم اینها دیگر چیزی نبود که مامان با آن بتواند روی مغز من پیاده روی کند. کلید انداختم و در را باز کردم ماشین مامان در حیاط نبود. نفس راحتی کشیدم و با خیال راحت به ساختمان رفتم. خانه ما یک خانه قدیمی است ولی این خانه قدیمی را به هزار آپارتمان لوکس تجریش
ترجیح میدهم. اینجا جایی بود که با پدرم لحظات شاد زیادی داشتم این لحظات برای من با هیچ چیز دیگری در این دنیا برابری نمیکرد. به نظر میرسید که مامان هم این خانه را دوست داشت خانهای که او هم در آن لحظات شاد زیادی را تجربه کرده بود. مامان عاشق بابا بود. و بعد از بابا خیلی داغان و سردرگم شده بود ولی هیچ وقت نخواست متوجه شود که من هم ناراحت و سردرگم بودم. من هم عاشق مردی بودم که او را از دست داده بودم. هیچوقت مرا ندید. سعی کرد که غمهایش را در خودش بریزد شاید هم به جای اینکه …
- انتشار : 20/09/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403