رمان خون آشام مرموز
عنوان | رمان خون آشام مرموز |
نویسنده | ال. جی. اسمیت |
ژانر | تخیلی، ترسناک |
تعداد صفحه | 127 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان خون آشام مرموز (جلد اول مجموعه دنیای شبانه) اثر ال.جی.اسمیت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان در مورد دختری است که با مادر، برادر و پدر خواندهاش زندگى مىکند! او متوجه مىشود بیماریاى دارد که مرگش حتمی است ولى یکى از دوستانش به نام جیمز که کمى مرموز میباشد مىخواهد جانش را نجات دهد و مجبور مىشود به او بگوید یک خون آشام است، اما چیزها اونطور که جیمز مىخواهد پیش نمىرود! …
خلاصه رمان خون آشام مرموز
جیمز به سرعت حرکت کرد. او لیوان پلاستیکی کنار میز را برداشت و به پاپی داد. پاپی متوجه شد. در حالی که حس میکرد گیج است و بر بدنش کنترل کمی دارد یک جرعه از آب نوشید و لبانش را برای شستن هر ذره از خون لیس زد. فیلیپ در حالی که با قدمهای بلند در اتاق راه میرفت تکرار کرد: داری چی کار میکنی؟ چشمانش روی جیمز قفل شده بودند، که خوب بود زیرا پایی میکوشید خودش را تکان دهد تا آن طرف گردنش که جیمز نیش زده بود را پنهان کند. پایی گفت: به تو مربوط نیست و بلافاصله فهمید که اشتباه کرده است. فیلیپ به ثبات معروف بود و امشب به وضوح متعادل به نظر میرسید. پایی اندیشید مامان بهت گفته. او حرفش را اصلاح کرد: منظورم این بود که کاری نمیکردیم.
این حرف فایدهای نداشت. فیلیپ به وضوح در حالتی بود که دنیا را برای خواهرش تهدید میدید و پاپی واقعا نمیتوانست او را سرزنش کند. فیلیپ با حالتی عجیب بین آن دو راه میرفت. پاپی گفت: جیمز به من دلداری میداد چون من ترسیده بودم. او حتی سعی نکرد توضیح دهد که چرا جیمز سر او را با دو دستش نگاه داشته است. اما مخفیانه نگاهی به دست جیمز انداخت و دید خیلی نزدیک است اثر زخم محو شود. جیمز گفت: میدونی که همه چیز مرتبه او نگاه مسحور کنندهاش را روی فیلیپ قفل کرد. اما فیلیپ به سختی به او مینگریست. او به پاپی خیره شده بود. پایی اندیشید فایدهای ندارد شاید فیل دیوونه تر از اونیه که هیپنوتیزم بشه. یا شاید لجباز تر.
پایی نگاهی مرددانه به جیمز انداخت که او فقط با تکان نامحسوسی به سرش جواب داد. جیمز نفهمیده بود که مشکل دیگری وجود دارد. اما هر دوی آنها میدانستند که این چه معنایی دارد. جیمز باید میرفت. پاپی احساس کرد که فریب خورده و عاجز شده است. تمام چیزی که او میخواست حرف زدن با جیمز بود تا از یافته جدیدشان لذت ببرد و نمیتوانست. نه با وجود فیلیپ در آنجا. او با عصبانیت از فیلیپ پرسید: حال چه جوری اومدی اینجا؟ -مامان رو به اینجا رسوندم میدونم اون دوست نداره رانندگی کنه و این رو آوردم. او جعبه آواز پاپی را روی میز کناری تکان داد. -و این رو. او یک جعبه سی دی سیاه را کنار آن گذاشت. -همه موسیقیهای محبوبت». پاپی احساس کرد …
- انتشار : 04/12/1403
- به روز رسانی : 05/12/1403