رمان مکتب دلدادگی
عنوان | رمان مکتب دلدادگی |
نویسنده | زهرا عبدی (دلربا) |
ژانر | دلنوشته، غمگین، عاشقانه |
تعداد صفحه | 35 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان مکتب دلدادگی اثر زهرا عبدی #دلربا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کوته نظری کن در بس این عاشقی که وصفی داردو تو عاجزی چه بسیار دلداده شدی در این راز عاشقی چه بسیار غافل شدی در این معرکه ای عاشقی خواه در هر مجلس عوامی از عشق گویند تو را مثل است باور نکن این بیت عشق را خطا کند هر متن عشق اینجا محض تب داغ است و چه آش و کاسه ای این همان است تقدیر مثل تو را مثل است و مثل است خیال نکن پروانه چرخد دور این متن و بند عشق چه گوید، این پر پروانه زند بر این بهار دلدادگی گویند این یک بند و بساط دل چه خطاکار است و چه بی غفلت دل کند هر بلای هوسی تو ندانی این دل چه گنهکار است و چه بیدرنگ هوس است این بند دلدادگی و عشق میدان تو بدان این درس و است و همان مکتب دلدادگی تو بلند بگو به عوام و خویشان که این است مکتب عشق …
خلاصه رمان مکتب دلدادگی
همهی ما تصوری از حس و دلدادگی داریم. شاید برامون عجیب باشه که این حس چگونه بوجود میاد!!! اصلا به چه علت باید این احساس و دلبستگی رو باید داشته باشیم؟ همه ما در وجود معنویمون یک احساس خاص و جالبی داریم گاهی حس میکنیم باید تجربه کنیم گاهی حس میکنیم باید شکست بخوریم تا قوی بشیم اما چرا؟ دل بدیم و شکست بخوریم!! همهی ما تو زندگیمون شده حتی یکبار هم احساس خاص عشق را تجربه میکنیم گاهی عشق در دل وجودیمان باعث وصال گاهی هم باعث شکستمان میشود اما… به درستی میدانیم که عشق به آسانی نیست سختی دلتنگی و غم دارد.
ما همه به عنوان یک غریزه طبیعی باعث کلی احساس های خاص میشیم که یکی از آنها عشق است. بیاییم به درستی عاشق شویم. به درستی دل بدهیم. باید بدانیم تجربهی دیگران همان تجربهی ماست نیازی به لذت و تجربه خودمان نیست. بیخود تلاش نکنیم، تقدیر، حکمت و قسمت بی دلیل در جهان حاکمیت نمیکنند. آنها دلایل خاص خود را دارند. اگر روزی عاشق شدی اولین سوالات چیست؟! (بدان عشق سختی دارد) نام گو، بر هر درسی، ستاره گشت بر هر آیینه ای، پیمان چه میکند با دل کس، چه بسیار ها گو، که دل بس خزین است بی فروغ، رها کن آن نه دلدار را، چه حاجب با او
گویی توی نادان را، ناغافل شدی مسخرهی عام، تو چه گویی در این میدان نام، بپوشان آن زلف و چین و خم را، تو چرا چه شده، کم نشو از لطف خدا، حال رو کنی بر هر دری، گویی اعتراضی بر این معرکه ای، حجابت در کلامت، سخنت در هر مکتبت، بدان و بیاندیش، تامل حاجت کند تو را وصال، این همان جمله گویان بی خرد است، خواه گوش کنی، غافل شوی، خواه متجارب شوی، مغرور شوی، تدريسا كن آن همه مکتب را، ساده اندیشان همه در نظر تو هستند، جفا نکن بر این لطف عام، خویش را مطلع ساز بر این تاریخ عهد …
- انتشار : 16/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403