رمان من
عنوان | رمان من |
نویسنده | کیم توی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، خارجی |
تعداد صفحه | 156 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان من اثر کیم توی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
“مَن” سه مادر دارد : یڪے ڪه او را در زمان جنگ به دنیا آورد . دیگری ، راهبهای ڪه او را از باغ سبزیجاتے بیرون ڪشید و سومے ، مادرِ محبوبش “مامان”، ڪه برای حفظ بقا جاسوس شد و برای حفاظت از دختر بالغش ، برای “مَن” شوهری پیدا ڪرد – رستوراندارِ ویتنامے تنهایے ڪه در مونترال زندگے میڪند . پرتابشده در دنیایے جدید ، “مَن” استعداد ذاتیاش را در آشپزی ڪشف ڪرده و در مسیری بیمقصد در ڪنار شوهرش از روی احترام و وظیفه قدم بر میدارد تا آنڪه در پاریس با رستورانداری آشنا شده و عشق ممنوعهای به سراغش میآید … سرشار از تصاویری ماندگار از زیبایے ، قدرتِ ظرافت و سڪوت ، “مَن”، رمانے است ڪه از مخاطب میخواهد زبان شاعرانهاش ، احساسات و عشقش به زندگے را مزهمزه ڪند ..
خلاصه رمان من
فلفل قرمز
قبل از آن که مادرش بمیرد او فرصت داشت یاد بگیرد که چطور از فشردن تکه خرده های مغز نارگیلی که در آب گرم خیس خورده بودند، شیر نارگیل بکشد. وقتی مادران به دخترانشان آشپزی یاد میدادند با صدایی بسیار آهسته صحبت می کردند تا همسایه ها نتوانند دستور پخت غذاها را بدزدند و احتمالاً شوهرانشان را با همان ،غذاها اغوا کنند سنن آشپزی محرمانه به نسل دیگر منتقل میشد مثل حقه های جادویی بین استاد و شاگرد هر روز یک حرکت متناسب با حال و هوای همان روز بر طبق قاعده ی معمول دخترها یاد میگرفتند آب مناسب برای پخت برنج را با اولین بند انگشت اشاره اندازه بگیرند با نوک چاقو فلفل های قرمز را به شکل گل هایی بی نقص بیرند، انبه را از ریشه تا ساقه طوری پوست بکنند که بر خلاف جهت طبیعی بافتش نباشد.
موز
آنچه که از مادرم درباره ی موز یاد گرفتم این بود که از انواع دسته های موزی که در مغازه ها فروخته می شد، تنها موز سیامی بود که میشد بدون ترک خوردن آن را صاف کرد و یا بدون آن که سیاه شود منجمدش کرد. اوایل که به مونترال آمده بودم آن را به عنوان یک خوراک خوشمزه برای شوهرم که بیست سالی میشد از آن نخورده بود درست کردم. میخواستم باز پیوند معمول بادام زمینی و نارگیل، دو ماده ای را که در جنوب ویتنام بیش از همه چیز به عنوان دسر در صبحانه میشد مزه کند. دوست داشتم بتوانم خدمت کنم و بی دردسر، همراهی برای شوهرم باشم کمی شبیه مزه هایی که به سختی قابل تشخیص اند، چرا که همیشه حاضرند.
شوهر
مامان از عشق مادرانه اش و به خاطر آینده ام من را به این مرد سپرد، درست مثل راهبه مادر دومم که من را به مامان سپرده بود. از آنجا که مامان در تدارک مرگش بود و میدانست که بالاخره روزی نخواهد بود به دنبال شوهری برای من بود که جای پدر را هم برایم پر کند یک روز بعد از ظهر یکی از دوستانش به ماننـد يـك واسط او را به دیدن ما آورد مامان از من خواست که فقط جای بیاورم همین وقتی فنجان را جلوی آن مرد میگذاشتم حتی به صورتش هم نگاه نکردم. نیازی به نگاه من نبود، تنها نظر او مهم بود.
قایق سواران
او از راه دوری آمده بود و وقت زیادی نداشت چندین خانواده منتظر بودند که او را به دخترانشان معرفی کنند. اهل سایگون بود اما در بیست سالگی به شکل یک قایق سوار، ویتنام را ترک کرده بود قبل از آن که به مونترال بیاید، چندین سال را در یکی از پناهگاه های پناهندگان در تایلند سپری کرده بود در مونترال کار پیدا کرده بود اما وطن را نه. او از آن دسته آدم هایی بود که سال ها در ویتنام زندگی کرده بودند به این امید که روزی کانادایی شوند و سال ها در کانادا زندگی کرده بودند تا باز دوباره ویتنامی شوند.
فرهنگ
وقتی از پشت میز بلند شد، قدم هایش به سمت در نامطمئن بود، درست مثل آدمی که بین دو دنیا گم شده باشد. دیگر به خاطر نداشت که وقتی می خواهد از آستانه ی دری گذر کند باید قبل از یک خانم قدم بردارد یا بعدش نمی دانست حرف هایش باید همان حرفهای واسط باشد یا حرفهای خودش اشتباهات گفتاری اش در حین صحبت با مامان باعث تعجب ما بود.
او مامان را یکی در میان، «خواهر بزرگ»، «خاله»، «خاله ی بزرگ» مینامید کسی از این خطاها علیه او استفاده نکرد، چون که او از جای دیگری آمده بود جایی که ضمایر شخصی وجود دارند بنابراین می توانند غیر شخصی باقی بمانند. در غیاب آن ضمایر زبان ویتنامی از همان ابتدای ارتباط رابطه ای را به این شکل برقرار میکند که فرد جوان تر در گفت وگو باید به فرد بزرگتر احترام بگذارد و از او اطاعت کند و در مقابل بزرگتر وظیفه دارد کوچکتر را نصیحت و حمایت کند بنابراین اگر شخص دیگری گفت وگوی آنها را گوش کند، می تواند نوع رابطه را حدس بزند که مثلاً فرد جوانتر، پسر خواهر یکی از برادرهای بزرگ مادرش است. به همین شکل نیز اگر گفت وگو بین دو آدمی که با هم رابطه ی خویشاوندی ندارند در جریان باشد باز قابل تشخیص خواهد بود که آیا فرد مسن تر، جوان تر از والدین فرد دیگر است یا نه در مورد شوهر آینده ی من، او می توانست با «خاله ی بزرگ نامیدن مامان تا حدودی علاقه اش را به من ابراز کند، چرا که «خاله ی بزرگ»، مامان را تا سطح والدین او بالا می برد و به طور ضمنی به او جایگاه مادرزن میداد اما تردید او باعث اشتباهش شد.
- انتشار : 27/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403